لیلا زانا «اسطوره ی بزرگ کرد»
شب، طبلها نواخت،و یک سایه ،ناگهان
طومار باز کرد «که فرمان رسید هان !
این چارشنبه سوریتان ، راه گبرهاست
باید نشان آنرا برداشت از میان
آن بی بها _که آتشی افروخت، داده است
با دست خود به باد از این لحظه دودمان»
□□□
لیلا به شهر گفت: بمانید! باز دید
از ترس می خزند به سوراخهایشان
لیلا که شعله افشان از کوچه ها گذشت
فریاد شد _«هماره بمان رسم باستان!»
آرش آذرپیک
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
حمیدرضا عبدلی 19 بهمن 1394 06:04
باسلام استاد عزیز موفق باشید
علیرضا خسروی 19 بهمن 1394 10:15
احسنت
درود بر شما
نسرین قلندری 20 بهمن 1394 19:03
بی نهایت درود استاد ارجمند