عمر خود را بی سبب من صرف نامی کرده ام
چشم خود را گرچه خون بر پشت بامی کرده ام
همره رندان شدم . ساکن شدم در میکده
برده ای بودم که خدمت بهر جامی کرده ام
آنچنان محو نگاهش گشته ام بی دانه ای
قلب خود را ناگهان پابند دامی کرده ام
از لبش کامی نجستم جز گهی اندر خیال
در کویر عشق او من تشنه کامی کرده ام
هر کجایی دیدمش . از غیر او غافل شدم
از نگاه ذیگران همواره خامی کرده ام
همچو زاعی بوده ام راهی شدم در کوی او
همچو کبکان زآن سپس من خوش خرامی کرده ام
این قلم زرین نباشد لاکن از اسرار عشق
همچو #طوفان هرکجا حسن ختامی کرده ام
با الهام از شعر استاد جوکار (یاس خیال)
"عاقبت ، از چشم هایت انتقامی می کشم
نعره ها ، از یاد یار بی مرامی می کشم"
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
حمیدرضا عبدلی 06 اردیبهشت 1395 05:42
با سلام استاد بسیار عالی موفق باشی
حسن کریمی 07 اردیبهشت 1395 01:21
جناب یزدی بسیار نغز و دلنشین سروده اید لذت بردیم
زهرا حسین زاده 07 اردیبهشت 1395 22:27
سلام استاد
بسیار عالی سروده اید
طلعت خیاط پیشه 08 اردیبهشت 1395 20:31
درود بر شما جناب طوفان ارجمند
بسیار زیبا سروده اید.
دادا بیلوردی 08 اردیبهشت 1395 23:22
درود بر جناب طوفان و جناب جوکار.
بسیار حس زیبایی است
علیرضا خسروی 10 اردیبهشت 1395 10:02
درودها استاد
محمد جوکار 11 اردیبهشت 1395 16:08
همیشه درود بر استاد مهرم جناب یزدی عزیز
از شما خواندن همیشه لذت بخش است و اشعارتان همواره الهام برانگیز
آفرین ها بر احساس سرشارتان
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 16:34
☆☆☆☆☆