کوک ساز
خاموش و ساکت گوشه ای افتاده بودم بی رمق
همراه ساقی آمدی گفتی تُرا مأوا شدم
منقوش در جامم شدی دل مستی ام از حد گذشت
عقل عشق باران شد ، بارید بی پروا شدم
انکارکردم باده ام آئینه ی رُخسار توست
رقصید در جامم تنت هم مست هم شیدا شدم
افتاد چشم مست من بر صورت زیبای تو
فریادم عشق آلود شد ، باعث شدی رسوا شدم
چشمان شک آلودگان معطوف من گردید ومن
محو تماشای رُخ ماه تو در صهبا شدم
برق نگاه چشم تو پس میزند خورشید را
تا چشم در چشمم شدی ؛ گم دردل معنا شدم
در عشقبازی محشری چون حضرت لیلا ، مرا
بُردی بسرحّد جنون سرمنشاء غوغا شدم
آراستم پرهای خود آفاق را کردم نظر
پرواز شد آئین من ، با عشق تو عنقا شدم
گلواژه کوک ساز شد ، عشقی" سلیم" آغاز شد
امشب بدست عارفان چون برگه ای امضا شدم
پیرنظر
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 18 امرداد 1395 03:40
درودهااااا
برشیوایی قلم
بلندای اندیشه
وژرفای احساستان
رقص موزون قلمتان انوشه
حمیدرضا عبدلی 18 امرداد 1395 15:23
با سلام استاد بسیار عالی
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 18 امرداد 1395 16:21
درود برشما
علیرضا خسروی 20 امرداد 1395 12:03
درودها استاد گرامی