20
قیام عشق
آمدبگوش من امشب قیام عشق
بوییدمش که بفهمم مرام عشق
پیچید دورسرم گفت من فقط
مشرفم به رسانم سلام عشق
گفتم به طاعت عقلم ،چه بایدم
لغزید خنجرتیز از نیام عشق
تفهیم کرد دگر باره این پیام
بایدبگیری ازعقل انتقام عشق
شاید رسد تَهِ این قصه برکمال
تلفیق گربشود با کلام عشق
هرگز نمی شود بوسه از لبی
پا درمیان نشود اهتمام عشق
آدم رسد به خداوند خویش اگر
مستی طلب نکند جُزبه جام عشق
ناگفته های دلم را کجا بَرَم
حرفی نمی زند اوجُزقیام عشق
می ترسم عاقبت این بغض بشکند
ریزد بدامنم اشک انسجام عشق
می خواهم از تو به پرسم که عشق چیست
قلب زمین وزمان گشته خام عشق
بی شک خدای جهان آفرین فقط
میداند ارزش والا مقام عشق
عاشق شدم که خدا خواندم «سلیم»
خوشحالم آنکه فتادم بدام عشق
پیرنظر - سلیم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
میرعبدالله بدر ( قریشی) 14 دی 1395 08:04
درود هـــــــــــــــــــــــــــا
زیبا بود بزرگوار
قلمت بر اندیشه های ناب تابناک باد
قاسم پیرنظر 17 دی 1395 17:23
سلام و عرض ادب دارم دوست خوبم جناب بدر (ریشی)
قدم رنجه فرمودبد
از ذره نوازیتان سپاسگزارم
مقدمتان ........... باران
مهناز نصیرپور 16 دی 1395 09:45
و همیشه شعرهایتان را دوست می دارم
قاسم پیرنظر 17 دی 1395 17:26
سلام بزرگوار
گرامی دخترم بانو نصیرپور
قدم رنجه فرمودبد
از حضور و مهر ورزیتان سپاسگزارم
مقدمتان ............ بادان
مهتاب ایزدسرشت 24 دی 1395 20:40
سلام
گرامی استاد خوب
خوشحالم می توانم ازشعرهای زیبایتان
لذت ببرم...
سپاسگزارم