قاسم پیرنظر

امتیاز اعضا:

حرفش را نزن

ارسال شده در تاریخ : 27 فروردین 1397 | شماره ثبت : H946160

حرفش را نزن

گفتم ای دل بگذر از فتانه حرفش را نزن
آنکه می خواند تورا بیگانه ، حرفش را نزن

عاشقی با عاشقان کن کوک ساز عشق باش
فتنه می زاید هوس ، مردانه حرفش را نزن

شام شب کزجنس غم بود،ای دل از بس نق زدی
لااقل فردا سر صبحانه حرفش را نزن

تاسحر میخانه باز است ای دل بی حوصله
توبه را بشکن بزن پیمانه حرفش را نزن

او که عمری را پی اش افتان وخیزان میدوی
با رقیبت دیدمش ،دیوانه ؛ حرفش را نزن

اززمین تا آسمانها قد کشیده حسرتت
باشد ؛ اما اینچنین خصمانه حرفش را نزن

اعتبار افتاده از رونق دلا کم ناله کن
مخملک زد طبع طبع ما پرچانه ؛ حرفش را نزن

سنگ سختی را کزو دلبر تراشیدی چوبت
از لب و خالش به جز بتخانه حرفش را نزن

او که مانند دغل شمع شب رسوایی است
می کند خاکسترت ؛ پروانه حرفش را نزن

پیرنظر (سلیم)