- شاعران
- حامد زرین قلمی
- دفتر شعر سرمه
- بخوان رفیق
آخرین اشعار
دفاتر شعر
آخرین نوشته ها
معرفی کنید
-
لینک به آخرین اشعار :
لینک به دفاتر شعر:
لینک به پروفایل :
بخوان رفیق
هرچند نیست در پر و بالم توان ، رفیق
پر می کشم و می روم از آشیان رفیق
کنج قفس برای کبوتر عجیب نیست
دارد غمی به وسعت یک آسمان رفیق
بگذار باورم شود این عشق ماندنیست
دستم بگیر و باز کنارم بمان رفیق
با من بگو که قهرمانِ سفرنامه ی غمم
کی می رسد به آخر این داستان رفیق
این مردم خرافه پس انداز، می دهند
سرگیجه ام میان ِ زمان و مکان رفیق
خورشید مرد و سرو به دارِ عقوبت است
گفتند گشته مرتکب ِ سایبان رفیق
از یاد باغ های زمین یاس رفته و
اطراف را گرفته سراسر خزان رفیق
با من بیا که رفتن از این خاک ممکن است
ما را بَرَد به سوی بهاری جوان رفیق
چیزی نمانده به آخر این شاهنامه و
دارد شکست می خورد این پهلوان رفیق
دیگر خیال مخالفتی نیست ، در سرم
باشد ! همان که تو گفتی ، همان ، رفیق
محبوس در میان لبانت نشسته ام
زندان بس است ، مرا کن بیان رفیق
این واژه ها میان دلم ، خاک می خورند
یک شب بیا و شعر مرا هم بخوان رفیق
حامد زرین قلمی .
7/3/94

کاربرانی که این شعر را خواندند
طارق خراسانی (22 /04/ 1394) | نگار حسن زاده (22 /04/ 1394) | احمد البرز (22 /04/ 1394) | عباس خوش عمل کاشانی (22 /04/ 1394) | دادا بیلوردی (22 /04/ 1394) | حسین دلجویی (22 /04/ 1394) | منوچهر منوچهری(بیدل) (22 /04/ 1394) | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (22 /04/ 1394) | کرم عرب عامری (22 /04/ 1394) | بهناز علیزاده (22 /04/ 1394) | علی اصغر اقتداری (22 /04/ 1394) | حامد زرین قلمی (23 /04/ 1394) | هما تیمورنژاد (23 /04/ 1394) | مینا آقازاده (23 /04/ 1394) | منیژه رستم پور (24 /04/ 1394) | کریم لقمانی سروستانی (24 /04/ 1394) | محمد دهقانی هلان (25 /04/ 1394) | نسیم محمدجانی (26 /04/ 1394) | محمد جوکار (27 /04/ 1394) | حسن عباسی (27 /04/ 1394) | علی اکبر سلطانی (01 /05/ 1394) | سلبی ناز رستمی (19 /05/ 1394) | عرفان ویسی (هستیار) (26 /05/ 1394) | روح الله اصغرپور (26 /05/ 1394) | سلیمان حسنی (28 /05/ 1394) | سمانه تیموریان (آسمان) (28 /05/ 1394) | مهدی حسن زاده (01 /07/ 1394) | امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) (03 /07/ 1394) | محسن بیاتیان (06 /09/ 1394) | عباس یزدی(طوفان) (26 /09/ 1394) |
رای برای این شعر
نظر 32
-
طارق خراسانی 22 تیر 1394 15:48
چیزی نمانده به آخر این شاهنامه و
دارد شکست می خورد این پهلوان رفیق
دیگر خیال مخالفتی نیست ، در سرم
باشد ! همان که تو گفتی ، همان ، رفیق
محبوس در میان لبانت نشسته ام
زندان بس است ، مرا کن بیان رفیق
این واژه ها میان دلم ، خاک می خورند
یک شب بیا و شعر مرا هم بخوان رفیق
سلا م و هزاران درود بر حضرت حامد زرین قلمی
دکتر جان به شما و خودم و تمام دوستان بخاطر این غزل نفیس تبریک می گویم .
به شما که خالق آن هستید و به خود و دوستان که سعادت خوانش آن را داریم.
دستمریزاد
گاهی اوقات دیده می شود که یکی از شادی جیغ می زند حالا در مقابل جیغ بنفش اسمش را می گذاریم جیغ سبز
حالا دلم می خواد یک جیغ سبز بلند از لذتی که بردم بکشم میدونید کدام بیت منو دیوونه کرد؟ همه ی ابیات بیت الغزل هستند اما این:
دیگر خیال مخالفتی نیست ، در سرم
باشد ! همان که تو گفتی ، همان ، رفیق
اما چون صحبت از جیغ بنفش شد بگذارید درباره اش صحبتی کنم:
جیغ بنفش محصول سال های 1340 تا 1350 می باشد نمی دانم این ترکیب از کیست ولی خیلی به آن طعنه زدند و مسخره اش کردند تا اینکه اخیرن حقیر معنای جیغ بنفش را توانستم به دست بیاورم.
جیغ می تواند رنگ داشته باشد نیشگون بسیار سختی اگر کسی از کسی بگیرد که رنگ آن به کبودی و سپس به بنفش بزند بله
جیغی طرف خواهد کشید که به آن جیغ بنفش می گوییم و درود بر آن شاعری که این ترکیب را حدود 50 سال پیش آفرید.
دست شما استاد درد نکند واقعن از این غزل لذت بردم.
در پناه رب العالمین شادزی
-
حامد زرین قلمی 23 تیر 1394 01:13
سلام بر عزیز جان استاد طارق عزیز
مفتخرم به حضور و لطف سرشار حضرتعالی
نکته جیغ را هم نمی دانستم بسیار خوب شد که فرمودید
ممنونم از حضور گرم و پرمهرتان
-
-
نگار حسن زاده 22 تیر 1394 17:00
سلام و عرض ادب و احترام
درود بر شما
بسیار ناب و زیبا بود
لذت بردم
سپااااس
-
احمد البرز 22 تیر 1394 18:09
از یاد باغ های زمین یاس رفته و
اطراف را گرفته سراسر خزان رفیق
با من بیا که رفتن از این خاک ممکن است
ما را بَرَد به سوی بهاری جوان رفیق
چیزی نمانده به آخر این شاهنامه و
دارد شکست می خورد این پهلوان رفیق
دیگر خیال مخالفتی نیست ، در سرم
باشد ! همان که تو گفتی ، همان ، رفیق
محبوس در میان لبانت نشسته ام
زندان بس است ، مرا کن بیان رفیق
این واژه ها میان دلم ، خاک می خورند
یک شب بیا و شعر مرا هم بخوان رفیق
حامد زرین قلمی
7/3/94 خیال مخالفتی نیست ، در سرم
باشد ! همان که تو گفتی ، همان ، رفیق
محبوس در میان لبانت نشسته ام
زندان بس است ، مرا کن بیان رفیق
این واژه ها میان دلم ، خاک می خورند
یک شب بیا و شعر مرا هم بخوان رفیق
سلام استاد
دستم به دریای ا غزل نمیرسد اما
یک قطره دارم از شعر کوتاه برایتان که شاید بپسندید
کنار تمام درختان سبز در حال رشد
برای تمام کبوتران مسافر و خسته
گلوله ای هست
بیا پرواز را فراموش کنیم
دل به زمین دل مرده دهیم
-
دادا بیلوردی 22 تیر 1394 18:30
درود بر استاد زرین قلمی عزیز
از حس عرفانی غزلتان بسیار متأثر گشتم.
کلام گهربارتان به جان نشست -
منوچهر منوچهری(بیدل) 22 تیر 1394 20:57
سلام به استاد عزیز جناب دکتر زرین قلمی احساس زیبای شمارا درک کردم خواندم قلم زیبای شمارا رفیق سروده ایست بسیار زیبا که هر بار
خواندنش ذوقی دیگر در من ایجاد میکند سروده هایت را دوست دارم چون خودت را چون جان شیرین دوست دارم حامدم عزیز جانم
باز بلبل به چمن نعره مستانه کشید رفیق
زاهد گوشه نشین راسوی میخانه کشید رفیق
قلم عاجز بوداز شرح و زبان تقدیر حامدم
آنچه که از دست غمت این دل دیوانه کشید رفیق
نکند معجزه باشد خواب ترادیدم وبس زرین قلمی
بعد از آن بر جگرم زخم فراوان کشید رفیق
خرقه را شیخ محل اداد به من با می ناب حامد
با خیال خوش راحت دوسه پیمانه کشیدرفیق
سرخوش بیدل بصحراشدودر دامن دشت عزیز
جدعه ائی بوعلی آسا حکیمانه کشید رفیق
-
حامد زرین قلمی 23 تیر 1394 01:15
سلام استاد منوچهری
من فدای محبتت بشم
ممنونم از سروده بسیار زیبایتان
-
-
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 22 تیر 1394 21:01
دیگر خیال مخالفتی نیست ، در سرم
باشد ! همان که تو گفتی ، همان ، رفیق
محبوس در میان لبانت نشسته ام
زندان بس است ، مرا کن بیان رفیق
این واژه ها میان دلم ، خاک می خورند
یک شب بیا و شعر مرا هم بخوان رفیق
درودها برقلم فاخرتان لذت وافری بخشیدشعرنابتان نجناب دکترزرین قلمی گرانقدر
ماناباشیدونویسا
-
حامد زرین قلمی 23 تیر 1394 01:16
سلام سرکار خانم شریف آبادی گرانقدر
ممنونم از لطف و مهرتان
چشم رنجه فرمودید
-
-
کرم عرب عامری 22 تیر 1394 22:22
دردم حصار نیست
دردم ازینست که حصار نیست
حصار عشق
حصار مردی
حصار زنی
حصار برادری
حصار رفاقت / رفیق
درود بر شما جناب زرین قلمی
-
حامد زرین قلمی 23 تیر 1394 01:17
جناب عرب عامری عزیز
سلام و درود بر شما
ممنونم از لطف و مهر شما بزرگوار
-
-
بهناز علیزاده 22 تیر 1394 23:12
درود بر شما جناب زرین قلمی گرانقدر بسیار بسیار عالی بود قلمتان نویسا و خودتان شاد و سلامت باشید،
-
علی اصغر اقتداری 22 تیر 1394 23:51
سلام بر جناب زرین قلم
غزل بسیار دردمندانه وزیبایی از شما خواندم
جسارتا در این سه مصراع وزن می لنگد وحیف این غزل که این عیب جزیی را داشته باشد
دیگر خیال مخالفتی نیست ، در سرم
باشد ! همان که تو گفتی ، همان ، رفیق
زندان بس است مرا کن بیان رفیق
اولی
دیگر ببین مخالفتی نیست در سرم
دومی
باشد همان همان که تو گفتی همان رفیق
سومی
زندان دگر بس است مرا کن بیان رفیق
با پوزش -
هما تیمورنژاد 23 تیر 1394 01:16
هزاران درود بر شما جناب زرین قلمی بزرگوار
غزلی بسیار ناب و فاخری را به زر نگاشته اید
دیگر خیال مخالفتی نیست ،در سرم
باشد!همان که تو گفتی ،همان رفیق
محبوس در میان لبانت نشسته ام
زندان بس است،مرا کن بیان رفیق
-
حامد زرین قلمی 23 تیر 1394 01:21
سرکار خانم تیمور نژاد گرامی
ممنونم از حضور پر مهرتان
چشم رنجه فرمودید
-
-
کریم لقمانی سروستانی 24 تیر 1394 14:45
سلام براستادگلم جناب دکتر زرین قلم عزیز
فرصتی شد که بخوانم وباز هم بیاموزم ازادبستان نابتان
بسیار زیبا .هنرمندانه وارزشمند
لذت بردم
شادزی -
محمد جوکار 27 تیر 1394 02:23
همیشه درود بر استاد گرانسنگ و مهربانم جناب دکتر زرین قلمی عزیز
گاهی بخاطر من یک غزل بخوان ، رفیق
گاهی بخوان " الهه ی ناز " بنان ، رفیق
گاهی بهانه کن ، غزلی عاشقانه را
گاهی به اذن حـضرت باران ، بمان رفیق
گاهی به من نگاه کن از ، پشت پنجره
دیوار چین شده فاصله ی بینمان ، رفیق
ای یار بی کلک من ، ای حضرت وفا
ای وسعت آبی ِ دریای بیکران ، رفیق
گاهی دلم برای غزلت ، تنگ می شود
از عمق جان بخوان غزلی ، مهربان رفیق
زیباترین بهانه ی چشمان خیس من
زرین قلم ترین غزل ِ جاودان ، رفیق
در آسمان شعر و ادب ، می درخشی و
آذین شده ز شعر تو یک کهکشان ، رفیق
-----------------
تقدیم با مهر به مهربانترین استادم
-
علی اکبر سلطانی 01 امرداد 1394 02:07
سلام و عرض ادب ...
بسیار بسیار زیباست ...
با ردیفی دلچسب که خود شعری نهفته در خود دارد ..
خوشحالم خواندمتان ..
تقدیمتان :
کندم بروی بازوان دلم، خال جمله ای
مادر شده رفیق بی کلکی بی گمان رفیق!
-
نگار حسن زاده 15 امرداد 1394 10:59
سلام و عرض احترام استاد زرین قلمی بزرگوار
عذر میخوام پیامی خصوصی گذاشتم
ممنون میشم اگر رسیدگی بفرمایید
سپاس از مهر و بزرگمنشی شما
-
طارق خراسانی 26 امرداد 1394 15:13
سلامی دوباره
این خانم عزیز رستمی چه دعای قشنگی کرده اند!! من هم دعا می کنم هرگز ای بهار عشق خزان را نبینی...
در پناه خدا
-
احمد البرز 27 امرداد 1394 14:17
سلام
چون اینه در چشم تو بودم تو نچیدی
من اوج تباهی و تو چون ماه سپیدی
سلام
رفیق دیدم خزان هم با باغ دل ات رسیده است
بگو کدام برگ از این سو خیر دیده است
با سایبان شعر شما شاعریم
با سایه میتوان گرفت سایبان رفیق
استادم دست مریزاد
هنوز ناراحت هستم از بد قولی دوستان -
سمانه تیموریان (آسمان) 28 امرداد 1394 07:15
کنج قفس برای کبوتر عجیب نیست
دارد غمی به وسعت یک آسمان رفیق
بگذار باورم شود این عشق ماندنیست
دستم بگیر و باز کنارم بمان رفیق
سلام و درود خدمت استاد عزیزم
چقدر زیبا و چه ردیف و قافیه نابی
واقعا لذت بردم
در پناه حق همیشه شاد باشید -
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 08 مهر 1394 00:17
سلام جناب زرین قلمی قارداش
یاشا
اوخودوم و لذت آپاردئم -
محسن بیاتیان 06 آذر 1394 23:14
سلام و عرض احترام استاد زرین قلمی بزرگوار
شعر شما چقدر به دلم نشست
مثل رفیق که در این دوره کمیاب است شعر شماهم از نادره های دوران است
سلامت باشید و شاد
نقد 4
حسین دلجویی 22 تیر 1394 20:32
سلام دکتر جان...
هرچند نیست در پر و بالم توان ، رفیق
پر می کشم و می روم از آشیان رفیق
در اولین گام بیت بیت غزلت دست مخاطب رو میگیره و پله پله وارد ماجرایی میکنه ، عجیب و تامل انگیز...
با من بگو که قهرمانِ سفرنامه ی غمم
کی می رسد به آخر این داستان رفیق
مخاطب حس میکنه که خود یکی از قهرمانان داستانست..
از یاد باغ های زمین یاس رفته و
اطراف را گرفته سراسر خزان رفیق
این بیت فضا رو ب تصویر میکشه و دیوانه کننده ست..
چیزی نمانده به آخر این شاهنامه و
دارد شکست می خورد این پهلوان رفیق
ابیات شاخصی ک علاوه بر استخوان بندی اصلی غزل ،شاعرانگی را به کمال رسونده
شاید ب جرات میتوان گفت که یکی از زیباترین هاتون هست
یا این زیباترین هست یا بنده کمتر خبر و سعادت تلمذ دیگر آثارتون رو داشتم
این واژه ها میان دلم ، خاک می خورند
یک شب بیا و شعر مرا هم بخوان رفیق
لذت این غزل مدتهای مدیدی در ذائقه ماندگارست
و از آن دست آثاری ست که باید هر از چند گاه سری زد و خواندش...
درود بر فحوای شهد آور کلام و زلزال دلنواز غزل و مصورهای پیام و رسالت نیک شاعری تان که همانا آیینه وار انعکاس دهنده ی فضای پیرامون و معزلات جامعه اید...
به امید تلمذ بیش از پیش جاودانه هایتان...استاد..
حال می دانم کجایی ای رفیق
میشناسم حس وحالت را،دقیق
/
پشت آن سیستم،پرینتر آن مکان
گرم در دلدادگی ها ،همچنان...
/
اینطرف صد بغض توی حنجره
آن طرف دنیای سبز پنجره
/
تو بگو با من به ایهامی دگر
خواب بودم،خواب میدیدم مگر؟
/
من در آنجا نقد جانان کرده ام
خاطرات عشق پنهان کرده ام
/
جان من آن عشق حاشایش مکن
حس و حال دیگری جایش مکن
/
جای من گر خار میخواهی بکار
جای او اما گل سرخی گذار...
/
چون شقایق ابتدا دل میدهند
بعد ناغافل ز گلدان می رهند
/
یاس بود و دلربا بود و سپید
تا شبی از صحن ایوانم پرید
/
با خیالاتم تبانی کرد و رفت
روزگارم آنچنانی کرد و رفت
/
گر چه اینجا عالمی غم جای او
باز هم امروز من ،فردای اوست
/
یادمان او توانم برده است
خاطراتش نقد جانم برده است
/
دل ندادم تا که از دستم رهد
کاش برگردد دلم را پس دهد
حسین دلجووو
حامد زرین قلمی 23 تیر 1394 01:11
جان دلجو ، سینه را جز آه نیست
عشق دیگر با دلم همراه نیست
نام من همنام با دیوانه هاست
در میان خلوت ِ ویرانه هاست
گلبنی.. گل کاشتم بیهوده بود
باد گلدان مرا فرسوده بود
کاش بستان ادب آباد بود
مظهر عاشق شدن فرهاد بود
کاش چشم معرفت بیدار بود
همچنان دور ِ دل و دلدار بود
دور دور ِ شعر های فاخر است !
هرکسی از عشق گوید آخر است
گر بگویی شعر را معنا گرا
شعر خود را برده ای روی هوا
شعر را خواهی بسازی با کلاس ؟
بر زنی باید در آن پیوسته لاس
از بوتاکس و از ساپورت و روسری
یا دوسه لیچار ِ خواهر مادری
این چنین گر شعر سازی قابل است
غیر ازاین باشد یقین بی حاصل است
یا رها از قافیه بنویس ، شاد
هر چه بادا ،در کلامت باد باد
آخرش شعر است دیگر بی خیال
من هنرمندم !!! کسی دارد سوال ؟
مثل یک هیکل تراشِ نابلد (مجسمه ساز)
توی تشتی می کند گِل را لگد
بی خیال ِ صورت و قانون کار
یا به دور از نقشه و نقش و نگار
تحت عنوان هنر ، آن تشت را
کرده در صحن نمایشگاه جا
با فرار از صنعت و اسلوب شعر
میشود ذوق و هنر پا کوب شعر
هر چرندی می رود در زیر چاپ
تحت اسم شعر امروزی و تاپ
جان شاعر چون دلم پر درد بود
مثنوی از کف قلم را در ربود
درد و دل کردم که یاری یافتم
در شب تاری نگاری یافتم
محرمش در کنج حرمان یافتم
نامه اش خواندم دوصد جان یافتم
او خودش افسونگر افسانه هاست
کار او پرواز با پروانه هاست
شهرتش همواره در خوشرویی است
نام پر آوازه اش دلجویی است
سوز شعرش در غزلها جاری و
بی گمان مثل خودم سیگاری و....
خلاصه دوستت دارم استاد دلجویی عزیز
مثنوی ات را خواندم به قول معروف یکباره قرار از کف من رفت ...
گفتم یاری یافتیم شرح درد کنیم
ممنونم از اینهمه مهر و محبتی که اظهار فرمودید
مفتخرم به حضورتان
طارق خراسانی 23 تیر 1394 07:21
طارق خراسانی 23 تیر 1394 07:22