نقش زیبای یکی کلبه میان جنگل
کاش میشد که من و یار سحر می کردیم
می نشستیم میان گل و دستی در دست
می فشردیم و بهم گاه نظر می کردیم
در طبیعت به تماشای گل و بلبل و جوی
قدم اندر قدم خویش و سفر می کردیم
در تماشاگه گل ها و لب رود مرام
می سرودیم حدیث ، از غم حذر می کردیم
دامنی پر ز گل عشق مرا میدادی
هر دو در وصل هم اینگونه خطر می کردیم
همچو طاووس به سر تاج و به تن جامه ی عشق
می نمودی تو و دستی به کمر می کردیم
سیب سرخی که به دستان پر از مهر صباست
بوسه گاه لب شیرین و ثمر می کردیم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 06 تیر 1396 01:44
درود بر شما
قلم زیبایتان همیشه نویسا
سلیمان پناهی 12 امرداد 1396 00:22
سپاس بیکران
محمد جوکار 08 تیر 1396 00:33
درودها و آفرین ها بر قلم نغز و ناب و احساس سرشارتان
رقص قلمتان ماندگار