درد هـــایـم را فـقــط یک نالــه نامیـدی چرا؟
تا بـه تســکینِ دلــم...، آهـی نبخشــیدی چرا؟
یک نفس بر رفــعِ غــم هایم نکوشـیدی چرا ؟
زیـرِ پـای زنـدگـی...، مُـردَم نفهـمیـدی چرا ؟
جـای گـریه بـر مـزارم آه خنــدیـدی...، چرا؟
ســینه ام از زخـمِ هجرانی، شـده دریای خون
سر زغم بر جیب بُردم، در فراقـت لاله گــون
لیــلی تــو رفـت و ای مجنــونِ فـریادِ قـرون
ای طبیـب درد هـــای بی ســــرانجـام جنـون
حــالِ بیـمـار قدیمـت را...، نپـرســـیدی چرا؟
من به گـرد تو بچرخیدم...، نه کم، بسـیار هم
درد هـایـت را بنوشــیدم...، بجـان ای یار، هم
گفتی و مـن هـم ببخشیدم...، شــدی آزار هم
من به هــر ســـاز تو رقصــیدم، ولی یکبار هم
با نوای ســـاز چشـــمانم ...، نرقصـیدی چرا؟
بشــنو از مـرغِ دلــم...، انـدوهِ ایـن آواز را
ای که دانســتی مـرا و ... این دلِ پُـر راز را
معجزت گفتی ز دل، دیدی دو صد اعجـاز را!
از نگاهـم خــوانـده بـودی حســرت پرواز را
باز هــم بی اعتـنا...، بـالِ مـرا چـیــدی چرا؟
غم نه قلبِ من، سراسر سـینه ی خونین درید
مرغِ جان، جان بَر لب او هم از قفس آخر پرید
پیکرم از دَرد چون ماری به خاکی می خزید
چشـم بی خوابِ مرا دنیــا به آتش می کشـید
در گلســتانِ خـودت...، آرام خوابیـــدی چرا؟
عاشـــقی دیری خــدا داند کـه ایمـانِ من است
با خــدا بَـر درد فائق گشــته، پیمــان من است
با چنین عزمی ، غمی خود گوی میدان من است
گفته بودی : « صبر تنـها راهِ درمان من است »
تکه ســنگی خُــرد را با کـوه ســنجیدی چرا؟
برگِ عمرم را خزان پژمرد و دردم می فزود
طارقِ آشــفته دل...، تا دید دردم می ســـرود:
«با چنین دردی بگویم زندگی آخر چه سـود؟»
این همه پرسیدم و پاسخ همین یک جمله بود
گفته بودم درد دارد عشـق...، نشـــنیدی چرا؟
مخمس با تضمین از غزل سرکار خانم عظیمه ایرانپور
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 40
سمانه تیموریان (آسمان) 18 خرداد 1394 22:30
سلام بر استاد عزیزم
پایدار باشید
اشعارتون یکی از یکی بینظیرترند
دستمریزاد
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 14:48
سلام بر آسمان مهربان
نمی دونم چگونه از محبت های بی دریغ شما سپاسگزاری کنم.
سپاس دختر عزیزم
در پناه خدا
سمانه تیموریان (آسمان) 18 خرداد 1394 22:30
کمال حسینیان 18 خرداد 1394 22:30
بشــنو از مـرغِ دلــم...، انـدوهِ ایـن آواز را
ای که دانســتی مـرا و ... این دلِ پُـر راز را
معجزت گفتی ز دل، دیدی دو صد اعجـاز را!
از نگاهـم خــوانـده بـودی حســرت پرواز را
باز هــم بی اعتـنا...، بـالِ مـرا چـیــدی چرا؟
غم نه قلبِ من، سراسر سـینه ی خونین درید
مرغِ جان، جان بَر لب او هم از قفس آخر پرید
پیکرم از دَرد چون ماری به خاکی می خزید
چشـم بی خوابِ مرا دنیــا به آتش می کشـید
در گلســتانِ خـودت...، آرام خوابیـــدی چرا؟
سلام و درود بر استادم
این روزها همه از من حزین تر شده اند ، الهی که هیچ وقت غم نبینید تا لااقل این سایت فقط یک حزین داشته باشه
چه قسمتی داشتم که شبگردی های امشبم مرا باز به درِ گلستان خانۀ شعر تان آورد
همه مشق عشق بود و شعر، احساس بود و هنر
همیشه می آموزم از شما استاد
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 14:54
سلام بر حضرت حسینیان گرانمهر
دختر عزیزم خانم عظیمه ی ایرانپور یکی از شعرای برجسته کشور هستند و بار دردی که خداوند بر دوش این دختر مهربان گذاشته است کهکشانی ست و اجازه بازگو کردنش را ندارم.
این غزل پر درد ایشان مصداق دارد و مصداقش خود عظیمه است و درد هایش.
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه خدا
نگار حسن زاده 19 خرداد 1394 19:54
سلام و عرض ادب استاد بزرگوارم
سمانه تیموریان (آسمان) 18 خرداد 1394 22:31
سلام
چرا حزین جناب حسینیان ؟؟؟
سمانه تیموریان (آسمان) 18 خرداد 1394 22:31
کمال حسینیان 18 خرداد 1394 22:37
سلام سمانه بانو
قبلاً در یکی از کامنت ها برایتان نوشتم ، همان جایی که اسمم را کمالیان نوشته بودید
مرا نام همانست مه بنامی ، برآنم
مرا راه همانست که نمایی بدانم
کی سزاوار کمال است نام چو منی را
بگذار حزین باشم و در حزن بمانم
شب تان مهتابی و پر ستاره ، آسمان گرامی
بهناز علیزاده 18 خرداد 1394 23:17
درود بر شما جناب خراسانی ارجمند بسیار عالیست،
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 15:13
سلام خانم علیزاده گرانمهر
شاعر خوب سرزمینم
حضور شما فرزانه ی مهربان در دفترم مایه مباهات است
سپاس فراوان مرا پذیرا باشید
در پناه حق
کرم عرب عامری 18 خرداد 1394 23:23
درود بر استاد طارق عزیز
دریای احساس
احساس سرچشمه ی هنر
تمام احساس را بیان کردن درین نوع قالبها از عهده ی استادانی چون شما بر میاید
دودتان باد
همیشه شاعر همیشه جوشان باشید.
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 15:15
سلام و دود بی حد به استاد گرانقدرم
بنده از شاگردان و مریدان آنحضرت می باشم
در مکتب شما چیز ها آموخته ام و پست های وبلاگ آن عزیز فرهیخته را دنبال می کنم.
سپاس از حضور نورانی و گرم تان
در پناه خدا
کرم عرب عامری 20 خرداد 1394 00:27
افتادگی وفروتنی حضرتعالی درین سن بکمکم میاید
در کنار دریای حلم شما منهم احساس آرامش میکنم
پاینده باشید.
ابراهیم سبحانی 19 خرداد 1394 10:05
درود برشما
خوشحالم موهبتی دست داد تا بیاموزن از شما
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 15:16
سلام بر حضرت استاد سبحانی
دلم برای تان تنگ شده بود
خدا را شکر که هستید
همیشه باشید که با شما بودن عین سعادت است.
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه رب العالمین
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 19 خرداد 1394 10:41
درودهااستاد عالیقدرشایان تقدیراست غم میچکیدازابیات شماغم می آید که جای شادی را باز کندشادباشید
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 15:18
سلام بانوی مهربان و فرهیخته
دقیقن همان است که شما می فرمایید
غم می آید تا شادی را بیاورد... به به
سایه ی مهرتان بر سر همه مستدام باد ... آمین
سپاس از حضور گرمتان
در پناه خدا
کرم عرب عامری 19 خرداد 1394 12:14
برای استاد خراسانی
خوشبختم ودایم خوشحالم
که اتفاقا همیشه
با دریا همسایه بوده ام
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 15:19
سلامی دوباره
من هم برای داشتن چنین گوهری به خود می بالم و خوشحالم
استاد جانمی
در پناه خدا
محمد اخباری 19 خرداد 1394 15:11
سلام و درود بر استاد خراسانی عزیز
لذت بردم از شعر زیبایتان و بارها و بارها خواندم تا احساس زیبایتان را بهتر درک نمایم.
هزاران درود بر شما
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 15:20
سلام بر حضرت اخباری عزیز
شما منت بر سر من می گذارید
این از آقایی و بزرگواری شماست که شاگرد خود بهاء می دهید
در محضر آنحضرت همیشه می آموزم
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه حق
حسین دلجویی 19 خرداد 1394 16:38
سللام...
ای عامل بیت های عرفانی من
استاد معظم خراسانی من..
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 17:21
سلطان ادب حسینِ دلجو
از من به ببرش صبا چنین گو
ما خاکِ درِ امیر شعریم
استاد سخن ... فقط فقط او
سلام بر حضرت استاد حسین دلجویی گرانمهر
سپاس از بیت زیبای تان
ممنون از حضور پر مهر شما
در پناه خدا شاد زی
نگار حسن زاده 19 خرداد 1394 19:53
سلام و عرض ادب واحترام بابایی خوبم
خوشحالم که می تونم هرروز اشعار نابتون رو بخونم و بیاموزم و لذت ببرم
بسیار بسیار عالی بود
لذت بردم
امیدوارم هیچ وقت هیچ غمی نداشته باشید
ایام به کام
سایۀ پرمهرتون مستدام
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 20:54
سلام بر اعظم الشعرای سرزمینم
قلب بابا
بزرگترین افتخاری که می توانم بگویم بدان تا به امروز نایل گردیده ام خدا می داند بودن در کنار کسی ست که تاریخ از او به نیکی یاد خواهد کرد.
به این گفته ی خود ذره ای شک ندارم.
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد
در تماشاگه راز اعظم الشعرای ایران را اهل دل خواهند دید.
سپاس از حضور پر مهرت دختر عزیزم
در پناه حق شاد زی
منوچهر منوچهری(بیدل) 19 خرداد 1394 20:14
سلام بر سرورم سلام بر استادم به دست بوسیت روزی خواهم رسید چون تنها آرزوی من این است گلم سروده ات دیوانه ام کرد چه زیبا چه با
احساس
درد هـــایـم را فـقــط یک نالــه نامیـدی چرا؟
تا بـه تســکینِ دلــم...، آهـی نبخشــیدی چرا؟
یک نفس بر رفــعِ غــم هایم نکوشـیدی چرا ؟
زیـرِ پـای زنـدگـی...، مُـردَم نفهـمیـدی چرا ؟
جـای گـریه بـر مـزارم آه خنــدیـدی...، چرا؟
ســینه ام از زخـمِ هجرانی، شـده دریای خون
سر زغم بر جیب بُردم، در فراقـت لاله گــون
لیــلی تــو رفـت و ای مجنــونِ فـریادِ قـرون
ای طبیـب درد هـــای بی ســــرانجـام جنـون
حــالِ بیـمـار قدیمـت را...، نپـرســـیدی چرا؟
من به گـرد تو بچرخیدم...، نه کم، بسـیار هم
درد هـایـت را بنوشــیدم...، بجـان ای یار، هم
گفتی و مـن هـم ببخشیدم...، شــدی آزار هم
من به هــر ســـاز تو رقصــیدم، ولی یکبار هم
با نوای ســـاز چشـــمانم ...، نرقصـیدی چرا؟
بشــنو از مـرغِ دلــم...، انـدوهِ ایـن آواز را
ای که دانســتی مـرا و ... این دلِ پُـر راز را
معجزت گفتی ز دل، دیدی دو صد اعجـاز را!
از نگاهـم خــوانـده بـودی حســرت پرواز را
باز هــم بی اعتـنا...، بـالِ مـرا چـیــدی چرا؟
غم نه قلبِ من، سراسر سـینه ی خونین درید
مرغِ جان، جان بَر لب او هم از قفس آخر پرید
پیکرم از دَرد چون ماری به خاکی می خزید
چشـم بی خوابِ مرا دنیــا به آتش می کشـید
در گلســتانِ خـودت...، آرام خوابیـــدی چرا؟
عاشـــقی دیری خــدا داند کـه ایمـانِ من است
با خــدا بَـر درد فائق گشــته، پیمــان من است
با چنین عزمی ، غمی خود گوی میدان من است
گفته بودی : « صبر تنـها راهِ درمان من است »
تکه ســنگی خُــرد را با کـوه ســنجیدی چرا؟
برگِ عمرم را خزان پژمرد و دردم می فزود
طارقِ آشــفته دل...، تا دید دردم می ســـرود:
«با چنین دردی بگویم زندگی آخر چه سـود؟»
این همه پرسیدم و پاسخ همین یک جمله بود
گفته بودم درد دارد عشـق...، نشـــنیدی چرا؟
احسنت لذت میبرم از قلمت می بوسم احساس نابت را
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 20:50
سلام بر حضرت منوچهری عزیزم
این وظیفه ی شاگردان است که به دست بوسی استادان خود بر خیزند.
اگر خدا دوستم داشته باشد خلاصه مولای خود را زیارت خواهم کرد.
سپاس از حضور بسیار گرم و مشوقانه آن عزیز
در پناه خدا شاد و سلامت زی
سید محمد میرسلیمانی بافقی 19 خرداد 1394 21:39
درودها استاد
درد نامه عشق خود داروی دردهاست....ایول
طارق خراسانی 19 خرداد 1394 22:14
سلام بر حضرت استاد بافقی بزرگمهر
سپاس از حضور بزرگوارانه ی شما
در پناه حق شاد و سلامت باشید ... آمین
علیرضا امیرخیزی 20 خرداد 1394 10:10
سلام استاد
بی تعارف بگویم شعر را نخوانم و نوشیدم .
من در کل اشعار مخمس را بسیار دوست دارم و شعر را با لذت تمام خوانده و کیف کردم
اما اون پایین که رسیدم و به اسم معظم خانم عظیمه ایرانپور رسیدم درودی فراوان بر ایشان فرستاده و بر شما نیز درود فرستادم که از یک زیبایی ، زیبایی دیگرگونه آفریده اید .
درود و صد درود بر شما
درود و صد درود بر خانم ایرانپور گرانقدر
طارق خراسانی 20 خرداد 1394 11:14
سلام بر سرور شاعران و عزیز جانم جناب امیر خیزی
بله خانم عظیمه ایرانپور پدیده ی شعر و ادب زمان هستند و با کوله باری از درد های تمام نشدنی.
آنکه مقرت تر است جام بلا بیشترش می دهند
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه خدا
اصغر چرمی 20 خرداد 1394 10:40
سلام و درود
من به هــر ســـاز تو رقصــیدم، ولی یکبار هم
با نوای ســـاز چشـــمانم ...، نرقصـیدی چرا؟
طارق خراسانی 20 خرداد 1394 11:20
سلام و هزاران درود بر جناب چرمی
سپاس از حضور آنحضرت
در پناه رب العالمین شادزی
دادا بیلوردی 20 خرداد 1394 19:42
درود استاد
بهره مند شدم از احساستان
طارق خراسانی 20 خرداد 1394 23:27
سلام و درودی بی حد بر حضرت استاد دادا
سپاس مهربان
وجود نازنینت گلباران
در پناه حق شاد زی