- شاعران
- طارق خراسانی
- دفتر شعر مخمس
- شعر تا به لب ذکر تو رقصید ، دلم می لرزد | طارق خراسانی | شعر ایران
دفاتر شعر
آخرین نوشته ها
معرفی کنید
-
لینک به آخرین اشعار :
لینک به دفاتر شعر:
لینک به پروفایل :
تا به لب ذکر تو رقصید ، دلم می لرزد
دیده ام تا حرمت دید ، دلم می لرزد
نوری از پنجره تابید...، دلم می لرزد
تا به لب ذکر تو رقصید ، دلم می لرزد
گوشه ی صحن، دَمِ عید، دلم می لرزد
من و یک عالمه تردید..، دلم می لرزد
سـوی تو پای برهنه... که دویدن دارد
خاک درگاهِ تو بر چشم...کشیدن دارد
ز نسیم حرَمَت... ، بوسـه خریدن دارد
بادی از سمت حرم قصــدِ وزیدن دارد
بی سبب نیست که چون بید دلم می لرزد
چه کسی فهم تواند که کند حرف دلی؟
می تکاند دلِ من را به خدا ِنامِ ولی
لحظه ای دور ز من باش که دانم به علی
لرزه افتاده به جان و در و دیوار...، ولی
زلزله نیست، نترســید...! دلم می لرزد
این نه پای من و من بی سر و پا تا بَرِ یار
بی خود از خویش روم، بازشتابان، انگار
دستِ غیبی ست مرا میبرد او سـوی نگار
میروم سمتِ حرم دست به سینه این بار
دو قدم مانده به خورشـید دلم می لرزد
اندکی فکــر و تأمل، همه دانند نکوست
گر چه بر ملت ما ظلم و ستم ها ز عدوست
سرفرازی همه ملّتِ ایران، که از اوست
بی وضو پای مَنِه بَر حرم و ساحتِ دوست
ای عزیزان، که ببخشید دلم می لرزد[1]
[1] . بیت پایانی را حقیر سرود تا شعر در قالب غزل در آید
مخمس با تضمین از غزل "دلم می لرزد" - آقای حسین طاهری از زنجان
طارق خراسانی
...
اصل اثر چنین است
گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد
من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد
بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد
بی سبب نیست که چون بید دلم می لرزد
لرزه افتاده به جان در و دیوار ولی
زلزله نیست، نترسید! دلم می لرزد...
می روم سمت حرم دست به سینه اینبار
دو قدم مانده به خورشید دلم می لرزد
...
هرچه از زائر خود دل ببری میچسبد
چقدر در حرمت دربه دری میچسبد
چقَدَر در حرمت مست زیاد است ببین
چقَدَر دور و برت دست زیاد است، ببین
زائرانت به کرامات تو عادت دارند
همه یک جور به این خانه ارادت دارند
یک نفر پول، یکی اشک، یکی انگشتر
«از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر»
روزهامان همگی با کَرَمت می چرخند
زائرانت چقدر با عظمت می چرخند
«ابر و باد و مه و خورشید» همه رقص کنان
چند قرن است که زیر علمت می چرخند
تا قدم رنجه کنی بر سر ما یک عمر است
چشم هامان به هوای قدمت می چرخند
حاجیانی که به حج رفتنشان جور نشد
چه غریبانه به دور حرمت می چرخند
«آب در کوزه و ما تشنه لبان» می گشتیم
یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم
کاربرانی که این شعر را خواندند
حسین دلجویی (31 /03/ 1394) | سمانه تیموریان (آسمان) (31 /03/ 1394) | روح الله اصغرپور (31 /03/ 1394) | طارق خراسانی (31 /03/ 1394) | نگار حسن زاده (31 /03/ 1394) | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (31 /03/ 1394) | کمال حسینیان (31 /03/ 1394) | مینا آقازاده (31 /03/ 1394) | قاسم افرند (31 /03/ 1394) | کرم عرب عامری (01 /04/ 1394) | مهری خسرو جودی (01 /04/ 1394) | پویا نبی زاده (01 /04/ 1394) | علی صمدی (01 /04/ 1394) | اصغر چرمی (01 /04/ 1394) | احمد البرز (01 /04/ 1394) | بهناز علیزاده (01 /04/ 1394) | منوچهر منوچهری(بیدل) (01 /04/ 1394) | اله یار خادمیان (08 /04/ 1394) | منوچهر فتیان پور (20 /11/ 1401) |
رای برای این شعر
نظر 27
-
سمانه تیموریان (آسمان) 31 خرداد 1394 17:05
سلام خدمت استاد عزیزم
مقل همیشه عالی سرودید
درود بر شما و بر جناب طاهری
گل بود به سبزه مخمس طارق بزرگ نیز آراسته شد
به به -
سمانه تیموریان (آسمان) 31 خرداد 1394 17:06
در ضمن
طاعات و عبادات قبول استاد عزیزم
ما رو از دعای خیرتون محروم نفرمایید که سخت محتاجیم
التماس دعا -
-
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 17:13
سلام بر نور چشمانم
دعای گوی عزیز جانم هستم
خوشحالم که از پس امتحانات خوش برآمدی
الهی همیشه در تمام امور زندگی موفق باشی
محتاج دعای پاک دلانیم
چشم حالی دست بدهد دعاگویت خواهم بود.
در پناه رب العالمین شاد و تندرست باشی...آمین
-
-
روح الله اصغرپور 31 خرداد 1394 17:31
با سلام خدمت استاد طارق عزیز مثل همیشه زیبا
لرزه افتاده به جان و در و دیوار...، ولی
زلزله نیست، نترســید...! دلم می لرزد-
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 22:02
با سلام و درود
سپاس از حضور حضرتعالی
جناب اصغر پور می دانید که خیلی برای من عزیز هستید
برای تان خصوصی مطلبی دارم که تقدیم خواهد شد.
در پناه حق
-
-
نگار حسن زاده 31 خرداد 1394 18:18
سلام بابایی خوبم
مثل همیشه بسیار بسیار ناب و زیبا بود
لذت بردم
سپاس از هنرنمایی قلم توانمندتون
-
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 20:12
سلام و درود بر اعظم الشعراء
سپاس از حضور پر مهرت
در پناه حق شاد باشی
-
-
کمال حسینیان 31 خرداد 1394 20:56
درود بر استاد عزیزم
انشاء الله سفر مکه و عتبات عالیه
بهترین سوغاتی را برایمان آوردید واقعاً دستمریزاد
این آتشی که داری ، من هم از آن بسوزم
سهم تو از دل خود ، هم جسم و جان بسوزم
چون مرغ عشق گشتی، حاجت نباشد آهی
از عشق نغمه خوانت ، کون و مکان بسوزد
بلبل فغان بر آرد، قمری غزل سراید
گل هم به خواب نازست، در این خزان بسوزم
زین سیر ناز ،معشوق, دل برده است به یغما
در خونِ خود غریقم تا پای جان بسوزم
چون در شب سیاهی، ماه منیرم آمد
از شوق دیدن یار، تا آسمان بسوزم
از آفتاب خیره جز خیرگی چه حاصل
هم سوخت جانم از غم هم خانمان بسوزم
در جویبار عشقت دریا به چشمم آمد
از آب دیدۀ خود ترسم جهان بسوزم
تو شهسوار عشقی بنشین دمی و هر دم
غم بر پیاله ام ریز تا استخوان بسوزم
«زلف گره گشایت در کار دل چو پیچید»
آمد ز نای نالان آه و فغان بسوزم
تیری که بر دل آمد تاب «حزین» ز کف برد
گر بر تو دست یابم تیر و کمان بسوزم
زیارت قبول استادم
-
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 22:04
سلام و هزاران درود بر حضرت کمال
تصدقت
به به از این شعر فاخر
سپاس حضور پر مهرتان
در پناه حق شاد و تندرست باشید آمین
-
-
-
-
-
-
احمد البرز 01 تیر 1394 10:03
گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد
من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد
بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد
بی سبب نیست که چون بید دلم می لرزد
لرزه افتاده به جان در و دیوار ولی
زلزله نیست، نترسید! دلم می لرزد...
می روم سمت حرم دست به سینه اینبار
دو قدم مانده به خورشید دلم می لرزد
...
هرچه از زائر خود دل ببری میچسبد
چقدر در حرمت دربه دری میچسبد
چقَدَر در حرمت مست زیاد است ببین
چقَدَر دور و برت دست زیاد است، ببین
زائرانت به کرامات تو عادت دارند
همه یک جور به این خانه ارادت دارند
یک نفر پول، یکی اشک، یکی انگشتر
«از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر»
روزهامان همگی با کَرَمت می چرخند
زائرانت چقدر با عظمت می چرخند
«ابر و باد و مه و خورشید» همه رقص کنان
چند قرن است که زیر علمت می چرخند
تا قدم رنجه کنی بر سر ما یک عمر است
چشم هامان به هوای قدمت می چرخند
حاجیانی که به حج رفتنشان جور نشد
چه غریبانه به دور حرمت می چرخند
«آب در کوزه و ما تشنه لبان» می گشتیم
یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم
طارق خراسانی از دفتر : مخمس 31 خرداد 1394 25نظر
رای برای این شعر
سمانه تیموریان (آسمان) (31 /03/ 1394) روح الله اصغرپور (31 /03/ 1394) نگار حسن زاده (31 /03/ 1394) کمال حسینیان (31 /03/ 1394) مینا آقازاده (31 /03/ 1394) قاسم افرند (31 /03/ 1394) مهری خسرجودی (01 /04/ 1394)
تعداد آرا :7
نقطه نظرات
تعداد نظرات: 25 ارسال نظر جدید
نقد 5
طارق خراسانی
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 17:46
ویرایش شد:
این نه پای من و من بی سر و پا تا بَرِ یار
بی خود از خویش روم، بازشتابان، انگار
دستِ غیبی //ست // مرا می برد//او // سـوی نگار
ارسال پاسخ
نگارحسن زاده-کمالحسینیان-
نگار حسن زاده
نگار حسن زاده 31 خرداد 1394 18:44
rose
ارسال پاسخ
زهرا نادری بالسین شریف آبادی
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 31 خرداد 1394 20:27
«آب در کوزه و ما تشنه لبان» می گشتیم
یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم
درود استادبسیاردلنشین بود این شعراشک بنده را که جاری کردواین یار مشهدی
rose rose rose
ارسال پاسخ
حسین دلجویی
حسین دلجویی 31 خرداد 1394 18:38
درود جناب طارق والاتبارم...
بله حس و حال مشهد ست و محرم شدن در خیام و خرگه انس ثامنن الحجج...
و حقا ک چنان حس و حالی چین عصاره ی ذقی را نیز طلب میکند
امید ک مقبول درگاه حضرت دوست
نائب الزیاره ما باشید بزرگوار...<3
rose rose rose rose
من به پابوس تو ای شاه غریبان آمدم
تا زنم خاک درت جارو به مژگان آمدم
.
همچو اسماعیل هاجر بر سر کویت دوان
تا کنم بهر تو جان خویش قربان آمدم
.
بادلی شاد آمدم تا دیدم آن قدس غریب
جانفشان در سجده ام نزد تو گریان آمدم
.
ای امام هشتم ای گلدستةی موسی الرضا
دیده بر درگهت سائیدم از جان آمدم
.
ضامن آهویی و زندانی حسرت منم
دست خالی چون گدا امید احسان آمدم
.
گنبد و ایوان و سقّاخانه جانبخش تو
از غبارش توتیا کردم دو چشمان آمدم
.
من گنه کاری غریب و عابری گم کرده راه
سائلی شرمنده ام با چشم گریان آمدم
.
هر کجا باشم دگر بی جان وبی دل رفته ام
بر گرفتی جان و دل از من گروگان آمدم
.
گندم و سیب شما ممنوع آدم بود ومن
حکم اخراج از بهشتم ، شد پریشان آمدم
حسین دلجووو
ارسال پاسخ
طارق خراسانی
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 20:13
سلام و هزاران درود بر حضرت استاد دلجو
سپاس از حضور آن گرانمایه و تشکر بخاط غزل ناب تان
در پناه حق شاد زی مهربان
rose rose rose
ارسال پاسخ
نظر 20
سمانه تیموریان (آسمان)
سمانه تیموریان (آسمان) 31 خرداد 1394 17:05
سلام خدمت استاد عزیزم
مقل همیشه عالی سرودید
درود بر شما و بر جناب طاهری
گل بود به سبزه مخمس طارق بزرگ نیز آراسته شد
به به love struck love struck love struck love struck love struck love struck love struck rose rose rose rose rose
ارسال پاسخ
سمانه تیموریان (آسمان)
سمانه تیموریان (آسمان) 31 خرداد 1394 17:05
love struck love struck love struck love struck love struck love struck
ارسال پاسخ
سمانه تیموریان (آسمان)
سمانه تیموریان (آسمان) 31 خرداد 1394 17:06
در ضمن
طاعات و عبادات قبول استاد عزیزم
ما رو از دعای خیرتون محروم نفرمایید که سخت محتاجیم
التماس دعا rose rose rose rose
ارسال پاسخ
سمانه تیموریان (آسمان)
سمانه تیموریان (آسمان) 31 خرداد 1394 17:09
چه خوش سعادتی
اولین خواننده این اثر فاخرتون هستم big grin big grin big grin big grin big grin big grin
ارسال پاسخ
طارق خراسانی
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 17:13
سلام بر نور چشمانم
دعای گوی عزیز جانم هستم
خوشحالم که از پس امتحانات خوش برآمدی
الهی همیشه در تمام امور زندگی موفق باشی
محتاج دعای پاک دلانیم
چشم حالی دست بدهد دعاگویت خواهم بود.
در پناه رب العالمین شاد و تندرست باشی...آمین
rose rose rose
ارسال پاسخ
سمانه تیموریان (آسمان)
سمانه تیموریان (آسمان) 31 خرداد 1394 17:16
rose rose rose rose rose
love struck love struck love struck love struck
ارسال پاسخ
روح الله اصغرپور
روح الله اصغرپور 31 خرداد 1394 17:31
با سلام خدمت استاد طارق عزیز مثل همیشه زیبا
لرزه افتاده به جان و در و دیوار...، ولی
زلزله نیست، نترســید...! دلم می لرزد
ارسال پاسخ
طارق خراسانی
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 22:02
با سلام و درود
سپاس از حضور حضرتعالی
جناب اصغر پور می دانید که خیلی برای من عزیز هستید
برای تان خصوصی مطلبی دارم که تقدیم خواهد شد.
در پناه حق
rose rose rose
ارسال پاسخ
نگار حسن زاده
نگار حسن زاده 31 خرداد 1394 18:18
سلام بابایی خوبم
مثل همیشه بسیار بسیار ناب و زیبا بود
لذت بردم
سپاس از هنرنمایی قلم توانمندتون
rose
ارسال پاسخ
طارق خراسانی
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 20:12
سلام و درود بر اعظم الشعراء
سپاس از حضور پر مهرت
در پناه حق شاد باشی
rose rose rose
ارسال پاسخ
کمال حسینیان
کمال حسینیان 31 خرداد 1394 20:56
درود بر استاد عزیزم
انشاء الله سفر مکه و عتبات عالیه
بهترین سوغاتی را برایمان آوردید واقعاً دستمریزاد
این آتشی که داری ، من هم از آن بسوزم
سهم تو از دل خود ، هم جسم و جان بسوزم
چون مرغ عشق گشتی، حاجت نباشد آهی
از عشق نغمه خوانت ، کون و مکان بسوزد
بلبل فغان بر آرد، قمری غزل سراید
گل هم به خواب نازست، در این خزان بسوزم
زین سیر ناز ،معشوق, دل برده است به یغما
در خونِ خود غریقم تا پای جان بسوزم
چون در شب سیاهی، ماه منیرم آمد
از شوق دیدن یار، تا آسمان بسوزم
از آفتاب خیره جز خیرگی چه حاصل
هم سوخت جانم از غم هم خانمان بسوزم
در جویبار عشقت دریا به چشمم آمد
از آب دیدۀ خود ترسم جهان بسوزم
تو شهسوار عشقی بنشین دمی و هر دم
غم بر پیاله ام ریز تا استخوان بسوزم
«زلف گره گشایت در کار دل چو پیچید»
آمد ز نای نالان آه و فغان بسوزم
تیری که بر دل آمد تاب «حزین» ز کف برد
گر بر تو دست یابم تیر و -
احمد البرز 01 تیر 1394 10:04
سلام
استاد کپی کردم تمام پیام های دوستان و شعر شما زیباست همه را با اعداد فرستادم
دیدم قشنگ تر نداریم
-
طارق خراسانی 01 تیر 1394 11:18
سلام بر حضرت البرز
سپاس از حضور گرمتان
شعر اصلی از آقای حسین طاهری می باشد و تنها در بخش اول شعر ایشان بنده ورود داشته و مخمسی را سروده ام .
گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد
من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد
بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد
بی سبب نیست که چون بید دلم می لرزد
لرزه افتاده به جان در و دیوار ولی
زلزله نیست، نترسید! دلم می لرزد...
می روم سمت حرم دست به سینه اینبار
دو قدم مانده به خورشید دلم می لرزد
...
هرچه از زائر خود دل ببری میچسبد
چقدر در حرمت دربه دری میچسبد
چقَدَر در حرمت مست زیاد است ببین
چقَدَر دور و برت دست زیاد است، ببین
زائرانت به کرامات تو عادت دارند
همه یک جور به این خانه ارادت دارند
یک نفر پول، یکی اشک، یکی انگشتر
«از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر»
روزهامان همگی با کَرَمت می چرخند
زائرانت چقدر با عظمت می چرخند
«ابر و باد و مه و خورشید» همه رقص کنان
چند قرن است که زیر علمت می چرخند
تا قدم رنجه کنی بر سر ما یک عمر است
چشم هامان به هوای قدمت می چرخند
حاجیانی که به حج رفتنشان جور نشد
چه غریبانه به دور حرمت می چرخند
«آب در کوزه و ما تشنه لبان» می گشتیم
یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم
......
تمام این ابیات از آقای حسین طاهری می باشد
در پناه خدا
-
-
-
طارق خراسانی 01 تیر 1394 14:01
با سلام و درود خدمت جناب صمدی عزیز
تصدقت
شما لطف دارید
سپاس از حضور گرمتان
در پناه خدا
-
-
منوچهر منوچهری(بیدل) 01 تیر 1394 19:47
سلام استاد خراسانی عزیز سرودتون بسیار زیبا بود مثل همیشه لذت بردم قلمتان همیشه برقرار
ارسال دیدگاه
بازدید ویژه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
زهرا وحیدزاده
در10 /01/ 1339 -
فرهاد گنجیه
در10 /01/ 1364 -
مجید همایون
در10 /01/ 1348 -
علی کیهانی
در10 /01/ 1358 -
کرامت یزدانی(اشک)
در10 /01/ 1350 -
Sara Arandan
در10 /01/ 1360 -
اریا عینی
در10 /01/ 1384 -
کامران شاه علی
در10 /01/ 1342
نقد 5
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 17:46
ویرایش شد:
این نه پای من و من بی سر و پا تا بَرِ یار
بی خود از خویش روم، بازشتابان، انگار
دستِ غیبی //ست // مرا می برد//او // سـوی نگار
نگار حسن زاده 31 خرداد 1394 18:44
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 31 خرداد 1394 20:27
«آب در کوزه و ما تشنه لبان» می گشتیم
یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم
درود استادبسیاردلنشین بود این شعراشک بنده را که جاری کردواین یار مشهدی
حسین دلجویی 31 خرداد 1394 18:38
درود جناب طارق والاتبارم...
بله حس و حال مشهد ست و محرم شدن در خیام و خرگه انس ثامنن الحجج...
و حقا ک چنان حس و حالی چین عصاره ی ذقی را نیز طلب میکند
امید ک مقبول درگاه حضرت دوست
نائب الزیاره ما باشید بزرگوار...<3
من به پابوس تو ای شاه غریبان آمدم
تا زنم خاک درت جارو به مژگان آمدم
.
همچو اسماعیل هاجر بر سر کویت دوان
تا کنم بهر تو جان خویش قربان آمدم
.
بادلی شاد آمدم تا دیدم آن قدس غریب
جانفشان در سجده ام نزد تو گریان آمدم
.
ای امام هشتم ای گلدستةی موسی الرضا
دیده بر درگهت سائیدم از جان آمدم
.
ضامن آهویی و زندانی حسرت منم
دست خالی چون گدا امید احسان آمدم
.
گنبد و ایوان و سقّاخانه جانبخش تو
از غبارش توتیا کردم دو چشمان آمدم
.
من گنه کاری غریب و عابری گم کرده راه
سائلی شرمنده ام با چشم گریان آمدم
.
هر کجا باشم دگر بی جان وبی دل رفته ام
بر گرفتی جان و دل از من گروگان آمدم
.
گندم و سیب شما ممنوع آدم بود ومن
حکم اخراج از بهشتم ، شد پریشان آمدم
حسین دلجووو
طارق خراسانی 31 خرداد 1394 20:13
سلام و هزاران درود بر حضرت استاد دلجو
سپاس از حضور آن گرانمایه و تشکر بخاط غزل ناب تان
در پناه حق شاد زی مهربان