در پاسخ به شعر بی ادبانه و سراسر کذب شاعر افغانی مزدور که در کشور ما به امر نا شاعری، به شاعران توهین کرد.
صبا کجاست که از جانب من این پیغام
ز ری به سوی خراسان برد به شوق تمام
رود نخست به پابوسی امام رئوف
که باد بر وی و آلَ ش هزار بار سلام
سپس به شاعر افغان ز قول من گوید
که ای به هجو گراییده بر سبیل عوام
دهان به هرزه درایی گشوده ای زچه رو
خلاف مشی بزرگان مکتب اسلام؟
به کظم غیظ [1] نکوشیده ای هزار افسوس
نُبی به یاد نیاورده وز نَبی پیغام
نه همچو اشرف افغانی، آن شرف برباد
نه مثل بچّه ی سقّایی، آن نمک به حرام
کسی به بَک بَک ما آورد خبر از من
تو را ز جان جهان کرده جانم استعلام
کجا تو پاک شوی از گناه غیبت من
به آب زمزم و کوثر کنی گر استحمام
چگونه در پی زر من دویده ام نادان؟
تو بنده ی زر و زوری عجیب در پی نام
من آرزو نکنم مرگ از برای کسی
که برده دست خدایی به گور، بس صدام
خوشم که بهر کسی بد نخواستم زان روی
به خرّمی روم از دهر با دلی آرام
کنون به شاعر افغان بگویم این نکته
چه خوش ز گفتن هجوی گرفته ای اَنعام!!
اگر تو را نبود در سروده احساسی
برو به کوزه بنه آن جناس و آن ایهام
من از صناعت شعری چه طرف بر بندم
اگر زفیض الهی نباشدم الهام
سزای بَک بَک وهمچون تویی است تامحشر
ز غصه آب شدن ، خوردن از طعام حرام
ز کابل آمده ای گشته ای به طوس مقیم
گرفته ای به همین خطّه اعتبار و مقام
مباش غرّه و درنده همچو کلب عقور
که اوستاد کلاب است نی امیر کلام
به جان دوست دراین طرفه جنگل مولا
کسی ندیده بدین شیوه زاغ کبک خرام
نسوختی ز غم جانگداز نوع بشـر
از آن تمیز ندادی میان پخته و خام
کسی به مثل تو و همگنـان بدگهرت
چرا برون نروند از سرای قوم کـرام؟
جواب ابله افغان اگر چه خاموشی است
ولی به شیوه ی رندان برای حسن ختام
سرود «طارق» و خصم عنود را فرمود:
که ای تو دشمن سعدی و حافظ و خیّام
منم که در ره عشقم هماره پیشاهنگ
تو پس تر از همه ای غرق در هوس ناکام
تو خود به نفس خود اعلام کرده ای که بدی
کجا تو را برهاند فریب استعلام
بدا کسی که بود در زمانه زنده به ننگ
خوشا کسی که بود جاودانه مرده به نام
به ورطه ای که بود عزم رزم مردان را
شغال وحشی بزدل کجا و شیر کُنام ؟
کجا به شرط شهامت رقم زده ست کسی
که زید دنبه فروش است همچو «زید شحام[2]»
در این زمانه به فنّ قصیده پردازی
منم چو «واحد کالالف[3]» ای تو نیمه تمام
سخن تمام کنم بر سیاق قَلّ وَ دَل[4]
چرا که شرّ تو را کنده ام ز خیر کلام
شتر تو برده به بام و چو خر به گل ماندی
که آن چگونه به زیر آوری در این ایام
برو به جانب اسطبل تا بیاساید
شتر ز شرّ تو تا بامدادِ روز قیام.
پ . ن
[1] . کظم غیظ (فرو بردن خشم)
[2] . «زید شحام» محدث و عالم بزرگ عهد امام صادق (ع).ضمنا «شحام» در لغت یعنی «دنبه فروش»
[3] . «واحد کالالف» یعنی آن یک که از هزار برتر است.
[4] . «خیر الکلام قلّ و دَل» قال علی(ع) : خَیرُ الکَلام ما قَلَّ وَ دَلّ؛ بهترین سخن آن است که کوتاه و قابل فهم باشد.
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 04 دی 1396 22:34
درود تان باد
چونان گذشته از قلم زرنگارتان خواندم و لذت بردم
طارق خراسانی 05 دی 1396 17:44
سلام و درود بر فرزانه دوست شاعرم
سپاس از حضور گرمتان
در پناه خدا
جواد مهدی پور 05 دی 1396 08:12
درود بر مدافع حریم آداب و ادب و شعر ایران زمین حضرت استاد طارق گرامی
مرحبا
زنده باشید به مهر
طارق خراسانی 05 دی 1396 17:45
سلام و درود بر بزرگ شاعر گرامی
حضرت استاد مهدی پور عزیز
سپاس از حضور گرم و موثرتان
در پناه خدا