پیر دردی کش ما گفت به درسِ سحری
تا ابد گفته ی او را که زیادت نبری
عملِ صالح اگر نیست ، عبادت به جوی
از تو هرگز نخرد مردمِ صاحب نظری
هان میازار دلی را و دلِ خود خوش دار
بهترین توشه همین است به گاهِ سفری
تیشه بگذار و مزن ریشه ی خوبان خدا
با خبر باش کزین راه خطر دَرگذری
از پس پرده ی غیبم خبری می آید
ای که از فاجعه ی عقل کنون بی خبری
غیرت عشق بجوش آمده از وسعت ظلم
باش ، کز ظلم به یکباره نبینی اثری
نخریدی گهرِ عشق و در این می مانی
روزگاری که به بازار ، چه باید بخری؟
سیم و زر بهرِ تو ای خاسته از خاک ریا
من به عالم نفروشم که یکی چشمِ تری
در شکستِ گهرم خویش مرنجان هرگز
صرفه زین کار عبث گفت که طارق نبری
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
حسن مصطفایی دهنوی 13 مهر 1397 22:19
سلام استاد گرانقدر
بسیار زیبا بود