3 Stars

شده عید و نیست در دل، غمی و غمی فضا را

ارسال شده در تاریخ : 29 امرداد 1398 | شماره ثبت : H947906

1
شده عید و نیست در دل، غمی و غمی فضا را
بربوده عشق و جانی، همه موجِ غم فزا را
به زمین، ز آسمان ها، شنوی تو این صدا را:

« علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را؟!
که به ماسِوا فکندی همه سایه‌ی هما را »
2
رَهِ پیر عاشقانم…، بوَد آن گزاره ی دین[١]
که خداشناسی او، همه راه و رسم و آیین
نه ز آدمی، ز جانی، بشنیده شاعری این

دل اگر خداشناسی، همه در رُخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
3
بشنو ز موج مهرش، به جهان بلا نماند
برود ستم ، به عالم اثر از جفا نماند
بجز از نوای شادی، به فضا صدا نماند

به خدا که در دو عـــالم، اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد، سر چشمه‌ی بقا را
4
شده ذکر من دریغا…، ز گناه خود به آوَخ
به شب خیالِ سردم، تن ذهنِ خسته شد یَخ
تو اَم اَر به یاری آیی، چه بگویمت بجز بَخ؟!

مگر ای سحاب رحمت، تو بباری، اَرنه دوزَخ
به شرار قهر سوزد، همه جـانِ مـاسِوا را
5
به گراز های وحشی، شده کار او چو بیژن [٢]

چه بگویم از امیرم؟ به دوعالم آن شه من
همه فکر اوست احسان، همه کارِ او به اَیمَن

برو ای گدای مسکین، در خانه‌ی علی زن
که نگین پادشاهی، دهد از کـرم گدا را
6
به خدا که سخت باشد، چه غمان مقابل من
به کسی ستم کنم، او، پی حلِ مشکل من
به محبتی بگوید : « غمِ تو مسایل من »

به جز از علی که گوید، به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
7
به جز از علی که دیده، همه عمر بس مصائب
به غدیر گفته ایزد، به ولایت او مناسب
عجبا به حیرت این دل، ز علی ست این مراتب

به جز از علی که آرد، پسری ابوالعجائب
که عَلَم کند به عالم، شهدای کربلا را ؟
8
به کجا سراغ باشد، که زجمع دلنوازان
چو علی به عهد باشد، به فرازِ سرفرازان؟!!
چه بگویم از علی من؟ مَه من، که نازِ نازان

چو به دوست عهد بندد، ز میان پاکبازان
چو علی که می‌تواند، که به سر برد وفا را ؟
9
چه بگویم از علی من؟ غمِ دل ز سینه می رُفت
دل غم کشیده ی ما، پس از آن دگرنیاشفت
به درود شهریارم ، که ز خامه او چه دُر سفت!!

نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم؟ شه ملک لافتی را
10
به جز از علی ندیدم، به خدا قسم محبَّت
بدریده سینه ی غم، به قداست و مروّت
که مراست هر چه در کف، ز مُحبِّ آلِ عصمت

به دو چشم خون‌فشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری، به من آر توتیا را
11

همه شب چو مرغ عاشق شده می کنم صدایت
نفسم تویی و آنی ، نتوان کنم رهایت
من و عشق و روز شادی، همه بوده از دعایت

به امید آن‌که شاید، برسد به خاک پایت
چه پیام‌ها سپردم، همه سوزِ دل صبا را
12
شده عصر قومِ نادان، متکبرانِ شیطان[٣]

دلِ عاشقان پریشان، همه جنگ و ظلمِ پنهان
ولی ام مگر تو خیزی، به ستمگرانِ دوران

چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان، ره آفتِ قضا را
13
ز ولای او زنم دَم ، من و آن شکوهِ آدم
به ولایتش نبُد غم، ولی من است معظم
که رهانده غم دمادَم…، ز دلم امیـــرِ عالم

چه زنم چو نای هر دَم، ز نوای شوق او دم ؟
که لسانِ غیب خوش‌تر، بنوازد این نوا را
14
همه شب که تا سحرگه، شده چشم من به راهی
ز محاق سر بَرآرد ، مگرم خدا…، که ماهی
چه کنم بجز دعایی؟ برسد ز حق پناهی

همه شب در این امیدم، که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را»
15
عجبم زِ “رایِ” مُعجز[٤]، برسیده خوش، مؤدب
که به اوج بُرده مصرع، همه قافیه مرتب
من و شعر شهریارم، همه شد ز جانب رَب

ز نوای مرغ یا حق، بشنو که در دلِ شب
غم دل به دوست گفتن، چه خوش‌ است شهریارا

مخمس با تضمین از غزل زیبا و معروف زنده یاد سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ – درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار سروده شده است.
مهر ماه 1394 طارق خراسانی

پ . ن

[١] . گزاره عبارت ، محصول ، ادا ، پرداخت ، تادیه . اجرا و انجام . اظهار ، بیان . تفسیر ، شرح

[٢] . در شاهنامه آمده است که بیژن برای مبارزه با گراز ها داوطلب می شود و کیخسرو او را به بیشه ی گرازان رهسپار تا گرازان وحشی را نابود کند و او در این مأموریت موفق به نابودی گراز ها میشود.
[٣] . منظور استکبار جهانی و اقمار او خصوصاً صهیونیست های جانی و خاندانِ کثیف آلِ سعود است.
[٤] . مصرع آخر غزل زنده یاد شهریار “شهریارا” می باشد و برخی از ادبا بر این قافیه ایراد گرفته اند که “الف” قافیه و “را” ردیف است و شهریا … را به لحاظ معنایی دچار اشکال دانسته اند زیرا شهریا مخفف شهریار که تخلص شاعر است نمی تواند باشد.
بنده در این قسمت وارد شده و می گویم “ر” “شهریا را ” را باید “رای معجز” نامید زیرا هم به یاری “شهریار” و هم ردیف که را می باشد آمده است..

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 177 نفر 218 بار خواندند
طارق خراسانی (01 /06/ 1398)   | ابراهیم حاج محمدی (01 /06/ 1398)   | حسین خیراندیش (04 /06/ 1398)   | ولی اله بایبوردی (08 /06/ 1398)   | خسرو فیضی (10 /01/ 1399)   | مسعود مدهوش (07 /05/ 1399)   |

رای برای این شعر
حسین خیراندیش (04 /06/ 1398)  خسرو فیضی (10 /01/ 1399)  مسعود مدهوش (07 /05/ 1399)  
تعداد آرا :3


نظر 1

  • خسرو فیضی   21 فروردین 1399 21:48

    . با بهترین درودهایم
    . استاد سروده ای عالی بود
    . rose rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا