1
ابزار وفا لزوم کار من و توست
همبستۀ عشق و عشق یار من و توست
ای دل تو صفا بورز کامروز گذشت
سر ده که زمین در انتظار من و توست
2
ای چرخ بیا که روز ما رو به شر است
این سیرت خون به رنگ و بویی دگر است
زیبایی ما ، مایل بر زشتی گشت
افسار جهان به دست دینار و زر است
3
جانا من و تو ز سیر خود سرشاریم
از شب به سحر به عشق خود در کاریم
افسوس که شمع ما به سویی دگر است
مردم به گمان که ما به بد بیداریم
4
ما مرد کلام و داد و شور و طربیم
افسانه نگار روح از دست ربیم
بنواز که خامشی سراب و است و هواست
خنیاگر عشقیم و سواران شبیم
5
برخیز و بده باده که دل در تپش است
ایام بهار است و صبا در وزش است
بربط به شتاب است و ربابم به نوا
خون در رگ لبها به صنم در جهش است
علی سپهرار
«اثیر»
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
حمیدرضا عبدلی 12 اسفند 1394 19:07
باسلام جناب سپهرار عالی سرودهاید موفق باشید
علی سپهرار 13 اسفند 1394 14:41
از صمیم جان سپاسگزارم جناب عبدلی . درود بیشمار من بر شما .
علیرضا خسروی 17 اسفند 1394 13:24
درود بر شما
علی سپهرار 01 فروردین 1395 06:37
درود بر شما جناب خسروی ، محبت دارید بزرگوار