بال طوقی به بلندای طلوع
حوض را بر هم زد!
چینِ آب از نوک گیسوی پری
به موزاییکِ ترک خوردۀ پاشویه چکید
من و سودای بلوغ ، به بهای همه دُردانِگیَم ،
به تراشیدنِ یک رخصتِ شر دست زدم !
شیشۀ پنجره را ها کردم ،
که پری جیغ کشید و به شتاب ،
به شب و پیکر شاتوت همی برد پناه ،
سایه تا تربتِ دیشب ز سحر بدرقه شد؛ تا دیدم :
نردبام از سر دیوار بلند
صبح را روی زمین می آرد!! *
***************
نردبام از سر دیوار بلند ؛ صبح را روی زمین می آرد : سهراب سپهری
علی سپهرار
اثیر
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
طارق خراسانی 21 فروردین 1395 21:57
سلام شاعر عزیز
داشتم اثر زیبای تان را می خواندم اواسطش بود که گفتم بنویسم سهراب وار سروده ای که دیدم به استقبال شعر سهراب نازنین رفته ای
عالی بود
علی سپهرار 22 فروردین 1395 06:23
محبت دارید دوست گرامی . البته من از سه سوی مختلف به استقبال این بیت رفتم که این یکی را خودم هم بیشتر پسندیدم . صمیمانه سپاسگزارم.
فرامرز فرخ 23 فروردین 1395 21:24
علی سپهرار 27 فروردین 1395 00:21
متشکرم دوست گرامی . پاینده باشید.