گفتند همه ی دنیا مجنون و پریشانی
جسم تو بود از سنگ چون دشمن قرانی
در چهره ی تو هرگز آثاری ز وجدان نیست
خوابی که تو می بینی تعبیر نمی دانی
فرعون که دنیا را بر سجده خود می خواند
رفت پشه به رزم آن داری کجا میرانی
فردایی بود در کار طوفان کند بیداد
در فاجعه ی طوفان تنها تو پشیمانی
انسان که شود گمراه سودی نبود برما
حرف و سخن حق را هرگز تو نمی خوانی
این فاجعه ی دنیا نیرنگ تو می باشد
از پرده برون آیید پیدا شود انسانی
من در عجبم با تو از این همه بد بینی
از شعر دل ناظم احساس چه می دانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
سعید فلاحی 14 اردیبهشت 1398 16:14
درودتان شاعر گرامی
سروده ای ناب خواندم
موفق و موید باشید انشاالله
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:15
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.