3 Stars

بشارت

ارسال شده در تاریخ : 20 امرداد 1398 | شماره ثبت : H947885

هر چه بود در نظرم رفته دگر پیدا نیست
سالها می گذرد ما را شب یلدا نیست
کاسه و کوزه ما را کسی بر هم زد و رفت
من که مجنون شده ام هیچکسی را پروا نیست
سپر و خنجر تیزم شده آلوده به زنگ
برق شمشیر چرا در نظر دنیا نیست
همدلی گر نبود شانه مزن بر سر من
که مرا تاب و توان در دل این صحرا نیست
تا افق سر نزند خواب گرانیم همه
وقتی بیدار شدیم تشنه لبی دریا نیست
پدر پیر بشارت به جوانان می داد
خستگی را نپذیرید که کسی تنها نیست
غیرت و همت هر کس به توان قدمش
هر کس از قافله جامانده دگر شیدا نیست
بوی عنبر به مشام و دل ناظم آمد
جان گرفت بار دگر غافل از یکتا نیست

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 112 نفر 137 بار خواندند
حسین خیراندیش (28 /05/ 1398)   | خسرو فیضی (10 /01/ 1399)   |

رای برای این شعر
خسرو فیضی (10 /01/ 1399)  
تعداد آرا :1


نظر 1

  • خسرو فیضی   21 فروردین 1399 21:57

    . با بهترین درودهایم
    . استاد سروده ای عالی بود
    . rose rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا