خواهم از قامت سرو تو به جایی برسم
با دل خسته خود هم به نوایی برسم
نکنم دل را ملامت که شده خسته چرا
نظری کن ز نگاهت به شفاعی برسم
شبنمی گر برسد بر تن درمانده من
به گمانم تن و روحم به صفایی برسد
عابر دشت کویرم به تقاضای خودم
می روم تا که به دنیای رفاهی برسم
خستگی گر نبرد روح و تن ما را به خواب
به امیدی ز دعایی به بقایی برسم
دل به رویا ندهم حال و هوا نیست مرا
به سرابی نروم تا به خطایی برسم
یاد گلگون کفنان سفر عشق بخیر
می رود ناظم ما بر شهدایی برسد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:40
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.