در شب تار او را صدا می کند
زندگی را بر او رها می کند
ضامن جان و تن و مال شما
هستی خود بر ما فدا می کند
منتی بر کس نکند یار ما
شهر دل ما را صفا می کند
از سر شب تا به اذان طلوع
خواب ز چشم او حیا می کند
گشته خیابان و سر کوچه ها
ولوله در شهر به پا می کند
هیچکسی را قدرتی نیست دم زند
خدمتی بر خلق خدا می کند
دشمن او خوار و ذلیل می شود
به عهدی که کرده وفا می کند
وارث این مملکت و کشور است
خدای ما بر او عطا می کند
زحمت از او اجر بزرگ از خدا
گل به گلستان نما می کند
امن و امان شد ز وجود شما
پیر توانا دعا می کند
هرکسی از زحمت او غافل است
ظلم به خود کار خطا می کند
هست دعای همهی خلق به او
نظم ز بی نظمی جدا می کند
ناظم اگر خواب پریشان نداشت
خدمت بی چون و چرا می کند
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 20:54
. . درودها
. استاد عالی بود
.