باران زد و گلزار به وجد آمد و باز
بلبل سرسجاده ی گل غرق نیاز
از طرف چمن باد صبا رقص کنان
شمشاد جوان مست می و چنگ نواز
دشت از پر طاووس یکی جامه به تن
هم غنچه برون کرده تن از پرده ی راز
از آب روان بانگ اذان آید و کوه
در سجده ی شکر آمده با سوز و گداز
عالم چه نکو گشته به لطف قدمش
بانوی گل و آینه و عشق و نماز
از عرش برین پنجره ای باز شده ست
جنت به زمین آمده از سمت فراز
اکملت و لکم عشق به بانوی بهشت
سلطان محبت است و دلها چو ایاز
او آمدو معراج شد از دامن زن
زن وادی طور است و مقدس چو حجاز
ای آنکه به شهر عشق مدخل طلبی
زن گوهریکدانه ی عشق است و جواز
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
حسین حاجی آقا 22 اسفند 1395 16:52
زیبا عارفانه است
فرزانه اختری 25 اسفند 1395 05:15
باسلام خواندم زیبا بود.