درعصر تلخ باور شبهای نو ظهور
عصری پر از جهالت و عصری پر از غرور
در درک صبح و مبحث شب زنده دارها
در راستای توسعه ی انتظارها
وقتی جهان به خون خدا تشنه می شود
یا حرف حق به قلب کسی دشنه می شود
وقتی که ظلم حرف دل سینه ها شده است
حسرت غم همیشه ی آدینه ها شده است
چیزی ز بارگاه خدا کم نمی شود
وقتی کمر مقابل او خم نمی شود
من زنده ام و عاجزم از درک محضرت
شرمنده ام ببخش مرا جان مادرت
یک عمر از مسیر تو گمراه بوده ام
شرمنده ام که این همه خودخواه بوده ام
کاغذ میاورم که کمی درد دل کنم
شاید که ذهن سبز شما را کسل کنم
شرمنده ام که این همه در خواب بوده ام
خورشید را ندیده و شب تاب بوده ام
باید شبیه متهمی زندگی کنم
من زنده ام فقط که کمی زندگی کنم
تا خسته می شویم از این قیل و قالها
آکنده می شویم ز خیل خیالها
شرمنده ام از اینکه خیالاتیم ولی
آتش حرام می شود بر شیعه ی علی
یا ایهاالمسیح به فریادمان برس
باران لطف ایزدی از آسمان برس
در انتهای یک شب بن بست مانده ایم
هر صبحدم به شوق شما عهد خوانده ایم
با اینکه انتظار به پایان نمی رسد
بر این کویر تف زده باران نمی رسد
اما هنوز چشم به راهت نشسته ایم
در انتظار شوق نگاهت نشسته ایم
دلواپس همیشگی بی قرارها
کی می شوی نتیجه ی این انتظارها
تا چند ندبه ها و کمیل و دعای عهد
ما ایستاده ایم به پای وفای عهد
تا زنده ام عزیز خدا دوست دارمت
ای غائب از نظر به خدا می سپارمت*
ایران طبیب
شب تولد حضرت ولیعصر 1393
*مصراع از حافظ
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5