(امان نامه)
آمـد آن کفتـارِ پیـر
تـا کنـارِ خِیمـه هـا
در سـَرش خیـالِ شـوم
بـرسـاند به مـردِ بـا وفـا
نامـهٔ امیـر را
سَـرخـوش است و خـوش خیـال
آمـده اِجـرا کنـد آن فِتنـه را
شایـد آن شیـرِ ژیـان را
کنـد از بیشـه جـدا
نعـره زَنـد...
...پـوزه اش خون آلـود
بـا صـدایِ نحـس و شـوم
میـسرایـد ایـن سُـرود
درکجا هستنـد خواهـر زادهـا؟
حامـلِ حکـم امیـرم
نـامـه ای دارم بـدسـت
کـو عبـاسِ دلیـرم
چـون که سـردار شنیـد
زوزهٔ کفتـارِ پیـر
شکست...
... بی صدا غرورِ شیـر
امـان نـامـه را ستاند .....
... پـاره نمـوده بـا خشم
پـاسـخِ آن جغـد را
به خشم گفت اینچنین
لعـنِ خـدا
در دو عالم به شما
پسر فـاطمـه (س) مانده
امـان را به من دهیـد؟
سَـروَر و سـالارم او
اوجِ سعادت را شهباز او
مـن کِـه هستـم؟
فقـط چـاکرِ دربارِ او
دستـم اگر شـود جـدا
دسـت از آن شـاهِ ولا
بـرنـدارم به خـدا
اینچنیـن مایـوس کـرد
دشمـنِ بـی شَـرم را
سر بـه پـاییـن دارد
خِجـل است
پـایِ او نمیـرود
سویِ خیمـهٔ امـام
دارد شـرم حضـور
عـرقِ جَبیـنِ او هست گـواه
اثـرِ یـک فِتنـه...
...فِتنـه نـافـرجـامِ اشقیـا
بـردلِ بزرگِ پـاکِ سَقـّا
شرمگین و مضطرب
آن وزیـرِ با وَفـا
نـزدِ شـاهِ بـا سَخـا
......... حبیب رضائی رازلیقی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5