بالا بیاور استخوان دردی که داری را
بالا بیاور بغض های بی قراری را
هرقدر میخواهی بچین از میوه ام اما
با من بمان و در نزن باغ کناری را
با الکلی که پشت لبهای تو پنهان است
از من بگیر امشب تمام هوشیاری را
پیراهنم را باز کن آهسته آهسته
حالا بزن بر سینه ام آن زخم کاری را
بگذار بعد از سالها شیرین کند این بار
آغوش تو تلخیِ این چشم انتظاری را
بیرون بکش از انزوای خانه این زن را
این عاشق دیوانه ی از خود فراری را
بغضی که بالا آمده جان بوده می فهمی؟
بالا بیاور آن همه شب زنده داری را
#مریم_ناظمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 2 از 5
نظر 4
میرعبدالله بدر ( قریشی) 30 اردیبهشت 1396 10:39
سلام و درود بر شما
زیبا سرودید
سیلویا اسفندیاری 12 اردیبهشت 1399 20:56
زیبا و پر احساس
محمد مولوی 05 تیر 1399 19:00
محمد مولوی 05 تیر 1399 19:01