سار روی شانه های راش تنها مانده است
سایه ی یک زن کنار پنجره جا مانده است
فصل فصلِ کوچ عاشق پیشه های بی وفاست
کوچه در ناباوری محو تماشا مانده است
غربت از دیواره ی پرچین ها بالا زده
باغ در کابوس بی پایان سرما مانده است
عاقبت خورشید هم از آسمان دل کند و رفت
شهر شب در حسرت دیدار فردا مانده است
حاصلِ بغض خدا و آه سرد عشق بود
قطره ای که درحصار تنگ دریا مانده است
گم شدم مابین خط خاطرات چهره ها
آینه درگیر این انکار و حاشا مانده است
آخر بن بست دنیا ، انتهای عاشقیست
جز جنون آیا دری بر روی ما وا مانده است ؟
#مریم_ناظمی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5