از حریم دلم که رد می شد
حسرتم یک نگاه ، دریا بود
مثل ساحل نشین اقیانوس
شعر من شعر آه دریا بود
آه .... دریا تبار بی برگشت
رفتی و رد عشق هم گم شد
سهم من از تمام بودنِ تو
دردهایی پر از توهم شد
مثل این موج های سرگردان
پیش پای تو اشک میریزم
بخدا پشت کوه احساست
من همان بغض خیس پاییزم
در دلم عاشقانه کم دارم
توی شعرم بهانه بسیار است
پشت این موج های سردرگم
سخن عاشقانه بسیار است
رفتم از شهر خاطره ، و مرا
لای خروارها غزل گم کن
رسم عاشق کشی همین بوده
بعد حوا هوای گندم کن
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۴.۲۰
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
حمیدرضا عبدلی 24 تیر 1395 15:32
با سلام بانو مددی بسیار عالی
پرستش مددی 24 تیر 1395 15:45
درود بر شما
سپاسگزارم
محمد جوکار 25 تیر 1395 00:17
باز هم درود و آفرین بر رقص قلم و شیوایی کلامتان
در پناه حضرت دوست
پرستش مددی 25 تیر 1395 21:48
عرض ادب و احترام استاد جوکار گرامی
سپاسگزارم از مهر و لطف بیکرانتان