من را بجای برگ اقاقی فروختی
جای دو استکان می باقی فروختی
از چشم خود چکیده ام ای سایه ی غزل
با اشک من پیاله ی ساقی فروختی
درد غریبی ام به کدامین سپیده گاه
با زخم دل به شرح فراقی فروختی
من خانه ام همیشه دل نازنین توست
اما تو با بهای اتاقی فروختی
می بوسمت اگرچه در این بی بهانگی
تو آتش مرا به اجاقی فروختی
غمگینم از حکایت بی تو در این مسیر
در انحصار درد غریبانه ها اسیر
حرفی بزن ترانه ای از خلوتت بخوان
شعری بگو نگاه مرا با دلت بخوان
گاهی دلم برای دلت تنگ می شود
احساس با غریبی من رنگ می شود
آخر کجای درد تو من جا گرفته ام
که با شکوه اشک تو معنا گرفته ام
هرشب برای دیدن تو نذر می کنم
در حسرت شنیدن تو نذر می کنم
یک موج غم گرفته گریبان چشم من
دنیا گرفته رنگ بیابان چشم من
من انعکاس اشکم و پژواک بغض ها
افتاده ام به دامن بی باک بغض ها
هرشب تویی که در دل من راه می روی
از قلب من به سمت رخ ماه می روی
بی تو شکوه عشق من افتاده بر زمین
امشب بیا و بغض مرا در غزل ببین
از این پرنده جز تب غربت امید نیست
در من هوای دیدن صبحی سپید نیست
من بی تو در هوای قفس می پرد دلم
یک عمر در سکوت نفس می پرد دلم
دنیای ما حکایت باران نم نم است
در من غزل بدون تو حتا جهنم است
من از تبار اشک تو ام ای شکوه اوج
هرچند بی تو سهم من و باورم غم است
آهوی من غزال بیابان سرنوشت
دشت دلم بدون تو یک خواب مبهم است
ای آسمان تر از همه ی وسعت جهان
عشق تو در درون دلم سخت و محکم است
سهم " پرستش " ات همه لبخند های توست
با اینکه بی تو وضع من و بغض درهم است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۷
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 03 مهر 1395 19:44
ورود برشما
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 03 مهر 1395 19:46
درود بسیار زیبا بود
پرستش مددی 03 مهر 1395 20:00
عرض ادب و احترام
سپاسگزار مهرتان هستم
موسی عباسی مقدم 05 مهر 1395 12:37
سلامبزرگوار بسیار شعر زیبا یی است خواندم ولذت بردم
پرستش مددی 05 مهر 1395 13:51
عرض ادب و احترام جناب عباسی مقدم
سپاسگزارم
مهناز نصیرپور 06 مهر 1395 11:33
درود بر شما بانو
واقعا استادانه می سرایید
تصاویر زیبا و ساختار محکم
دست مریزاد