نفس سرخ تو بر ساحل غم پر زده است
که چنین طعنه به گل های معطر زده است؟؟
شانه ات بستر دریای سیاه است که باد
لای امواج خروشان تو لنگر زده است
خنده هایت تب جریان غزل های من است
کوه در کوه به هر حادثه خنجر زده است
شعر ها مضجع چشمان غزلخیز شماست
از زمانی که کمی نبض تو بهتر زده است
شرط عشق است که با آینه تلفیق شود
ماه هرچند چو دیوانه به باور زده است
تا که احساس " پرستش " به غزل می رقصد
عشق اردو به دل ناز کبوتر زده است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۶.۰۳
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 16 مهر 1395 14:44
تا که احساس " پرستش " به غزل می رقصد
عشق اردو به دل ناز کبوتر زده است
احسنت روان و موزون
پرستش مددی 16 مهر 1395 16:29
عرض ادب جناب آقای کاظمی
سپاسگزار حضور سبزتان هستم
جابر ترمک 18 مهر 1395 11:06
درود و عرض ادب و احترام
غزل بسیار زیبایی از شما خواندم
قلمتان جاودان
پرستش مددی 18 مهر 1395 12:46
عرض ادب و احترام استاد ترمک بزرگوار
سپاسگزار حضور پر مهرتان هستم
از شما می آموزم استاد گرانسنگ
پاینده باشید و برقرار