پرواز را باید بیاموزی که برخیزی
از شاخه ی خشکی که می دانی خطر دارد
این جاده ها هرچند محتاج میان بر نیست
گاهی برای سیر عرفانی خطر دارد
پرواز را از قاصدک باید بیاموزی
زیرا نگاه قاصدک آرام می لغزد
اینجا گسل ها جمله خاموشند پنهانند
اما دل من با تکانی ساده می لرزد
پیمانه ام لبریز از صدها غزل بوده است
وقتی غزالان بیشه ها را ترک می کردند
دیوانه ها وقت گریز اشک ها از من
جام تمام شیشه ها را ترک می کردند
من بودم و یک آسمان از بغض اطرافم
حجم گلویم را گرفته پاره می کردند
از هر طرف غمهای پی در پی نگاهم را
از حدقه تا دشت دلم آواره می کردند
من احتمال ساده ی باران شدم وقتی
با ابرهای تیره ، با خورشید رقصیدم
مست از " پرستش " در جنونی از عبادتها
پرواز را آموختم غم را نفهمیدم
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۸.۰۸
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
فاطمه اکرمی 10 آبان 1395 18:38
سلام و درود بی پایان جانان
زیباست و دلنشین
نویسا باشید و برقرار مهربان
پرستش مددی 11 آبان 1395 14:57
درود مهربانو
سپاسگزار مهرتان هستم
محمد جوکار 10 آبان 1395 23:46
" پرواز را از قاصدک باید بیاموزی "
تا شعله های مهربانی را بیافروزی
پرواز سرخی تا طلوع واژه های عشق
می چرخی و میرقصی و یکباره می سوزی.... بداهه
درود و آفرینت باد مهربانو مددی عزیز
خرسندم که هستید و میخوانمتان
در پناه خالق پروانه ها
پرستش مددی 11 آبان 1395 14:59
عرض ادب و احترام استاد گرانقدر
سپاسگزارم از بداهه زیبا و همراهیتان
درود بر شما .... پایدار باشید
طارق خراسانی 11 آبان 1395 07:48
پرواز را آموختم غم را نفهمیدم
سلام و درود بی حد بر خانم پرستش گرانمهر
مانند همیشه زیبا
پرستش مددی 11 آبان 1395 15:01
عرض ادب و احترام استاد گرانقدر
سپاسگزارم از لطفتان
برقرار باشید