یک روز مابین غزل هایم
یک رد پای تازه می فهمی
حجم گلویم را بگیر از بغض
مفهومی از اندازه می فهمی
رد مرا دنبال کن شاید
معنای زخم کهنه دریابی
این جاده را طی کن شبی با من
تا حس کنی شبهای مهتابی
من با خودم قهرم نگاهم را
از اشک های سرد پر کردم
حجم گلویم را پس از هر بغض
از لایه های درد پر کردم
در من زنی آرام می گرید
یک آسمان تنهایی خود را
یک عمر باران یک غزل تلخند
از حال غم پیمایی خود را
اشکم امان از گریه می گیرد
وقتی سرت از شانه می افتد
گیسوی من در هر غزل بی تو
بد از دهان شانه می افتد
باران بیا هرشب " پرستش " کن
این بغض های تازه باریده
یک شهر از اندوه من هر روز
سرشاخه های سبز غم چیده
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۸.۰۹
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 12 آبان 1395 04:22
درود بانو
پرستش مددی 12 آبان 1395 19:57
عرض ادب
سپاسگزارم
جابر ترمک 12 آبان 1395 20:15
درود و عرض ادب
بسیار زیباست
پرستش مددی 14 آبان 1395 02:48
عرض ادب و احترام استاد ترمک بزرگوار
سپاسگزارم از لطف و مهرتان
پایدار باشید
محمد جوکار 12 آبان 1395 23:40
درود و آفرینت باد مهربانو مددی عزیز
عالی نگاشتی و با مهر خواندمت
مانا مانی به مهر
پرستش مددی 14 آبان 1395 02:50
عرض ادب استاد جوکار گرامی
سپاسگزارم که مرا با مهر می خوانید
برقرار باشید