امشب از تنهایی ام آب و هوایم سرد شد
در غزل زیباترین بیت رسایم سرد شد
هی نوشتم دردهایم را ولی باور کنید
پاک کردم بارها وقتی هوایم سرد شد
شعر خواندم در نگاه آشنایت سوختم
بی تو اما گرمی موج صدایم سرد شد
شهر در من ساده شد ترکیب شد در من غزل
با همان بغضی که یخ زد رد پایم سرد شد
باورم کردی که با باران هم آوازت شوم
شعر شد احساس من تا زخم هایم سرد شد
توی "محراب" لبت دل را " پرستش " می کنم
گرچه بعد از شعر چشمان تو چایم سرد شد
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۱.۱۰
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 5 از 5