من پس از یک شب آرام غزل خواهم گفت
از پریشانی ایام غزل خواهم گفت
می روم از سر اجبار نه از روی رضا
با نفسهای تو هر گام عزل خواهم گفت
شرط عشق است که دیوانه شوم مست شوم
تا بپیچم به تن دام غزل خواهم گفت
مثل گنجشک جدا مانده که هی می گرید
مینشینم به لب بام غزل خواهم گفت
تا " پرستش " کنمت صبح ، غزلخیز ترین
آخر جاده سرانجام غزل خواهم گفت
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۱.۱۲
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 7
محمد جوکار 02 اسفند 1395 00:15
"با نفسهای تو هر گام غزل خواهم گفت"
باز از جوی می و طعم عسل خواهم گفت
امشب از سرمه چشمت غزلی خواهم ساخت
امشب از هاله ی تو دور زُحل خواهم گفت
با تو از حال بد و فال بد و تلخ ترین
طالع تیره ام از روز ازل خواهم گفت
چشم تو زلزله انداخته بر شهر تنم
امشب از چشم تو و بیم گسل خواهم گفت
========================
درودها مهربانو مددی گرانمایه
خرسندم که اولین پیام گذار غزل شیرین تان هستم
و خوشحالم که باز هم افتخار خوانش غزلی نغز و ناب از قلم مهرآیین تان نصیبم شد
رقص قلمتان جاوید
پرستش مددی 06 اسفند 1395 14:06
عرض ادب استاد بزرگوارم
سپاسگزارم از همراهی و تشویق های همیشگیتان
پایدار باشید و برقرار ...قلمتان جاودان و نویسا
طارق خراسانی 04 اسفند 1395 19:30
سلام و درود
الهی سلامت باشی
الهی غم دل بزرگ شاعر ما را درنوردد
الهی هرآنچه از خداوند سبحان آرزو داری به شما عنایت شود
تا باز هم غزل های زیبایی بگویی و غم ها را از دل مردم گرفتار غم های کهکشانی دور سازی
آفررررین بانو
درپناه حق
پرستش مددی 06 اسفند 1395 14:09
عرض ادب استاد خراسانی بزرگوار
سپاسگزار دعاهای خیرتان هستم
سلامت باشید و پایدار ... دلتان شاد و از غم دور باد
بهناز علیزاده 05 اسفند 1395 20:18
پرستش مددی 06 اسفند 1395 14:10
سپاس مهربانو
محمد مولوی 19 تیر 1399 23:51
من پس از یک شب آرام غزل خواهم گفت
از پریشانی ایام غزل خواهم گفت
می روم از سر اجبار نه از روی رضا
با نفسهای تو هر گام غزل خواهم گفت
شرط عشق است که دیوانه شوم مست شوم
تا بپیچم به تن دام غزل خواهم گفت
مثل گنجشک جدا مانده که هی می گرید
مینشینم به لب بام غزل خواهم گفت
تا " پرستش " کنمت صبح ، غزلخیز ترین
آخر جاده سرانجام غزل خواهم گفت
پرستش مددی