نیستی بعد تو از دور زمان دلگیرم
از خودم از همه ی سوختگان دلگیرم
نفست مثل نسیمی که غزل می بارید
ریخت در من غم و اندوه جهان دلگیرم
شهر در من غم یک عمر خزان می ریزد
از بهاری که مرا کرده خزان دلگیرم
مادری کن به دلم عشقِ فراوان بفرست
مدتی هست که پیدا و نهان دلگیرم
سایه ی بغض ، دلم را همه جا می نگرد
از غزلهای بظاهر نگران دلگیرم
از پریشانی اوضاع دلم ، دلتنگم
از غزلخوانی این بسته زبان دلگیرم
نیستی حسرت یک خنده بجانم مانده ست
اشک هایم عملن در غم تو درمانده ست
شرح احساس مرا آینه ها می دانند
شعرها در غم تو قاری قرآن خوانند
یک غزل دست بروی سر شعرم بکشی
نقش صد آینه در دفتر شعرم بکشی
مرگ زیباتر از آن است که غمگین باشی
توی دنیای پر از دلهره تسکین باشی
درد تنهایی ما را تو اگر دل بدهی
موج ها را به پریشانی ساحل بدهی
چشمهایت همه جا در دل من زل زده است
از تو تا سینه ی من اشک فقط پل زده است
اشکم از دوری تو باز غزلخوان شده است
در دلم یاد تو عمریست که زندان شده است
چند سال است که از این گله ها دلگیرم
از جهان در خَمِ این فاصله ها دلگیرم
چند سال است دلم روی گسل می لرزد
لای پس لرزه ی این زلزله ها دلگیرم
با دلم حرف بزن از نفست لبریزم
از خط لای ورق باطله ها دلگیرم
نیستی تا بکشی دست غزل بر سر من
لای هر بیت از این مسئله ها دلگیرم
سالها بعد تو من شعر " پرستش " کردم
بخدا از همه ی ولوله ها دلگیرم
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۱.۲۸
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 30 فروردین 1396 02:08
شرح احساس مرا آینه ها می دانند
درودها و آفرین ها مهربانو مددی عزیز
غزل مثنوی زیبا و نابی از طبع درر بارتان خواندم و لذت بردم
در پناه خالق آلاله ها
حسین حاجی آقا 31 فروردین 1396 04:24
http://www.aparat.com/v/FPayW
افرین بر ذوق زیبای تان