پر از تخدیر تنهایی و مست از جام تقدیرم
نگاهی تلخ می ریزد غزل در کام تقدیرم
پرستوهای عاشق را نپیچان تا نپیچانند
مرا در پیچ و خم های خیال خام تقدیرم
هنوز از سنگ تهمت های شب،اندام گل زخم است
جراحت مانده از بخل تو در اندام تقدیرم
من از تکفیر صدها رنگ پشت کوه غم گیرم
نفسهایت پر از کفتار خون آشام تقدیرم
من و پروانه ها با باغ رازی در میان داریم
دخیل عشق دارد نقشی از الهام تقدیرم
پر از شعرم ، پر از شورم قناری می شوم وقتی
که کنج باغ می سوزد هما بر بام تقدیرم
اگر پشت سر پروانه حرفی می زند کرکس
کبوتر می برد تا اوج هر پسغام تقدیرم
برو سالوس را لای ریا پنهان کن از شرمت
که احساس "پرستش" می شود فرجام تقدیرم
#پرستش_مددی
۱۳۹۷.۰۲.۱۵
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 7
حبیب اله نبی اللهی 01 خرداد 1397 10:56
بسیار زیبا احسنت
پرستش مددی 13 خرداد 1397 18:59
عرض ادب
سپاسگزار حضور پرمهرتان هستم
حمید(کوروش) رفیعی راد 01 خرداد 1397 20:11
درود برشما
پرستش مددی 13 خرداد 1397 19:00
عرض ادب
سپاسگزار حضور پرمهرتان هستم
محمد جوکار 02 خرداد 1397 00:45
" من و پروانه ها با باغ رازی در میان داریم "
و در کنج حیاط دل ، درخت عشق می کاریم
و گاهی که پُریم از شعله های بغض دلتنگی
تمام فصل های عاشقی را اشک می باریم
نمیدانم کدامین قاصدک ما را هوایی کرد
اگرچه شمع خاموشیم ، اما باز تبداریم
من و پروانه میسوزیم و پیمان بسته ایم با هم
ولی همواره از این انزوای عشق بیزاریم
و حالا ، لحظه ی کوچ غم انگیز پرستوها
میان پنجه های غم پر از تشویش و تکراریم
درودها مهربانو مددی عزیز
خرسندم که باز هم غزلی بسیار نغز و زیبا از قلم توانایتان میخوانم
در پناه خالق پروانه ها
پرستش مددی 13 خرداد 1397 19:02
عرض ادب و احترام استاد جوکار گرانمهر
درودتان باد ، قلمتان سبز
سپاسگزارم از همراهی همیشگی شما بزرگوار
برقرار باشید و پایدار
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:22
☆☆☆☆☆