عشق هم بی تو در این شهر به تنگ آمده است
کوچه با من سر تو باز به جنگ آمده است
همه جا پرچم تصنیف بلند است بلند
نوبت عربده بازان دورنگ آمده است
شهر می میرد و انگار کسی پاپی نیست
سایه انگار به تفسیر تفنگ آمده است
به کجا میرود این شهر خدا می داند
با وجودی که به سمت همه سنگ آمده است
عشق گاهی پی نامی ست فرا تَر از درد
درد اینجا پی نام و پی ننگ آمده است
راه جنگل شده بن بست و غزالان حیران
شاید این بار به این بیشه پلنگ آمده است
همه ی قافیه داران پی باران رفتند
در بیابان غزل قافیه تنگ آمده است
بنویسید "پرستش" هنر عشق خداست
پای احساس غم و قافیه لنگ آمده است
#پرستش_مددی
۱۳۹۷.۰۶.۱۶
@mehrabEparastesh
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
حسن مصطفایی دهنوی 08 آبان 1397 22:55
سلام بر استاد گرانقدر
بسیار دلنشین است
هما تیمورنژاد 09 آبان 1397 10:00
درود بر شما
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:15
☆☆☆☆☆