عاشقی دلخسته ام پر شور همچون کودکی
می دهد قلبم به من دستور همچون کودکی
بی خبر از حال و روز خود در این پروانگی
گاه شادان و گهی مهجور همچون کودکی
می دوم در خاطراتم سر خوش و بی اختیار
همره پروانه و زنبور همچون کودکی
قُل قُل قلیان و چایی بوی خاک و خِشت تر
می برد یادم به عهدی دور همچون کودکی
شیشه های کوچک سرخابی درب اتاق
پرنیان هفت رنگ نور همچون کودکی
حوض آب و ماهی و فواره و هستم هنوز
خیس و خندان تا کمر ، مسرور همچون کودکی
ظهر تابستان و مادر خواب و من روی درخت
می کَنم آن خوشهی انگور همچون کودکی
شور بازار قدیم آهنگ چکُش روی مس
رقص من در هاله ای از نور همچون کودکی
کوچه بازار و اذان و راه دور مدرسه
بوی بریان می دهد بد جور همچون کودکی
قافیه تنگ است و می دزدد مرا از خاطرات
خواب ناز و پرده ای از تور همچون کودکی
آرزو دارم بمانم تا ابد در این هوا
ای خدا باشد اگر مقدور همچون کودکی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
بهاره میرشفی 05 فروردین 1397 16:05
نوستالژی بود دوست دارم
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 09 فروردین 1397 22:55
درود بر بانو میرشفیعی
سپاس از حضورتون