کجاست آنکه وجودش کمی شبیه من است
که فارغ از خود و بیگانه از قبای تن است
که شعر می چکد از بند بند اندامش
و انعکاس غزل در کتیبه سخن است
همان قصیده شیرین که حسن مطلع او
شبیه حسن ختامش ردیف « آمدن» است
کسی که لحظه دل کندنم از آغوشش
غروب تلخ جدایی روح از بدن است
نه من فقط به هوایش به بیستون زده ام
هرآنچه مرد در این شهر مانده کوه کن است
و در توان غزل نیست ، خود بگو که تویی
همان کسی که در این شعر شمع انجمن است
◻️◻️
و من که گرم و تو شیرین شبیه چای و شکر
بیا که وقت در آغوش هم یکی شدن است
بیا به گور غزل های تکه پاره من
بیا که فاصله اینجا به قدر یک کفن است
#منصور_یال_وردی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 14
علیرضا خسروی 16 تیر 1395 09:52
درودها شاعر بزرگوار
منصور یال وردی 24 تیر 1395 11:09
درود بر شما
حمیدرضا عبدلی 16 تیر 1395 10:35
با درود بسیار عالی
منصور یال وردی 24 تیر 1395 11:09
درود بر جناب عبدلی
طارق خراسانی 16 تیر 1395 18:09
من که این روزه را نمی شکنم
ماه شــوال ! آمدی چه کنی ؟
از آقای نوید دانایی هوشیار
با سلام و تبریک عید
در پناه خدا
منصور یال وردی 24 تیر 1395 11:08
درود بر جناب طارق عزیز
هرچند دیر شد عید شما هم مبارک
طلعت خیاط پیشه 16 تیر 1395 20:29
قلم بسیار شور انگیزی دارید
درود بر شما
برایتان موفقییت روز افزن آرزو دارم.
منصور یال وردی 24 تیر 1395 11:07
سپاسگزارم
حسن کریمی 16 تیر 1395 22:52
درود برشما جناب یال وردی بسیار زیبا سرودید موفق باشید
منصور یال وردی 24 تیر 1395 11:06
درود بر جناب کریمی
محمد جوکار 18 تیر 1395 19:46
نه من فقط به هوایش به بیستون زده ام
هرآنچه مرد در این شهر مانده کوه کن است...
درودت باد جناب یال وردی عزیز
کلامتان نغز است و قلمتان شیوا
مانا مانید به مهر
منصور یال وردی 24 تیر 1395 11:06
ممنون از شما جناب جوکار
معصومه عرفانی 22 تیر 1395 16:51
سلام بسیار زیبا سرودید
منصور یال وردی 24 تیر 1395 11:05
سپاس گزارم