از بدو تولدم که من باریدم
کم داغ فراق هردمادم دیدم
آتش که به خرمنم زد آن دیوانه
گردم که به طوفان بلا بخشیدم
بی نشان
در این دنیا نشانم بی نشان شد
دل مجنون من آتشفشان شد
خبردادند که شد درراه عشقش
دو چشم این دل من خونفشان شد
عشق
ازعشق نگو که (عین) دردم
شین) شرر به جانم زده دردم
گل کرده ام این آتش سوزان
قاف ) قرار من نیست که هردم
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5