سرشار عشق اندیشه ی زیبای او
یارب بپاید قدرت والای او
دور از من است و نزد من چون مهر و مه
حسّ لطیف و نور پا بر جای او
من جرعه نوش جام عشق اویم و
جانم فدای چشم شب پیمای او
ره می برم تا بارگاه آرزو
یاری شوم وقتی به همت های او
از باده ی چشمان او لبریزم و
حرمان ندارد قدرت صهبای او
می یابم از ژرف نگاهش مهرها
دارم خبر از طبع گوهرزای او
از بخردی و آگهی و رادی اش
دل می طپد در بحر بوطیقای او
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 2
مجتبی جلالتی 14 فروردین 1399 13:07
هزاران درود
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید.
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:37
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.