دل

بشنو از نی چون حکایت می کند
و ز جدائیها شکایت می کند
مولانا می گوید از نی بشنو که چگونه دارد حکایت می کند ، اما براستی مولانا چرا می گوید نی؟ او چه چیز را به نی تشبیه کرده است ؟ و وقتی می گوید بشنو به چه کسی می گوید ؟
مولانا مشخصات شنونده را در بیت دوم مطرح میکند و از زبان نی میگوید که این نی سینه شرحه شرحه از فراق می خواهد و در بیتی دیگر می فرماید چشم و گوش شنونده باید دارای نوری باشد که حکایت این نی را بشنود ( سر من از ناله من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست ) اما چرا می گوید نی ؟ نای هفت بند از گیاه نی ساخته می شود و طوری آن را می برند که از سر تا ته آن شامل هفت بند شود و همانطور که می دانیم درونش خالیست ، خارج از مفهوم ظاهری نی که همه میدانند و با دمیدن در آن آوای خوشی از آن بیرون می آید اگر درون نی خالی نباشد و یا مسدود باشد هرگز امکان دمیده شدن و در نتیجه داشتن نوای روح نواز را نخواهد داشت .
مولانا از مقام فقر و فنا که در او بوجود آمده سخن می گوید که ابتدای این امر با فرو روبی خانه دل و مهیا کردن جای محبوب صورت می پذیرد که شیخ محمود شبستری می فرماید :
برو تو خانه دل را فرو روب / مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شوی او اندر آید / به تو بی تو جمال خود نماید
و پس از فرو روبی وجود او همچون نی ایست که دراو روح خدائی جاری میشود و در اینجاست که او حق دارد بگوید که بشنو و حق دارد که بگوید از نی بشنو چون این دگر مولانا نیست که سخن می گوید و او که در یک بیخودی به سر می برد جملاتی اینگونه شگفت انگیز از زبانش و از قلمش می شکفد
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست / تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ( حافظ)
بوجود آمدن دل در حالتی که فرد به یک روشن شدگی یا همان اشراق می رسد فرد را با یک شناوری در هستی روبرو میکند چرا که نبود خود در خانه جز حضور و جمال دوست چیز دیگری در برنخواهد داشت و این شاید همان بهشت نقدیست که در واقع عرفا با آن روبرو بوده اند
اگر نی را به معنی نیستی در نظر بگیریم شاید بیشتر به شگفت آور بودن این قضیه پی ببریم که چگونه نیستی میتواند حکایت کند ( چون حکایت میکند ) ؟ درک این نیستی و یا عدم که قابل وصف با هیچ واژه ای در جهان دوقطبی نیست در واقع مشخصات جهانیست هیچ قطبی که همه چیز هست اما نیست
مولانا در جائی می فرماید که :
از عدمها سوی هستی هر زمان / هست یارب کاروان در کاروان
و در جائی دیگر میگوید :
این عدم خود چه مبارک جائیست / که مدد های وجود از عدم است
همه دلها نگران سوی عدم / این عدم نیست که باغ ارم است
این همه لشکر اندیشه دل / ز سپاهان عدم یک علمست
می فرماید همه دلها نگران سوی عدم ... آری این دریچه دل است که دروازه عدم را که همان نیستان جناب مولاناست را می گشاید و فرد را آرام ارام در یک بی قراری به تعادلی حقیقی می رساند
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
دل است کعبه معنی تو گل چه پنداری (مولانا)
دل به عنوان شاه کلیدی که در شکل گیری این نی نقشی اساسی بازی میکند باید بوجود بیاید چرا که در غیر این صورت نیی نخواهیم داشت و این نی درون اش خالی از خویش نیست و نیی که درونش پر باشد دیگر نمی شود از آن استفاده کرد و آوازی نخواهد داشت . این دل در افرادی بوجود می آید که زندگی خود را در راستای خدمت به خلق و بدست آوردن دل سپری می کنند در واقع آوای خوش وحدت در آشتی و یکپارچگی با دیگران و ندیدن خویش است و این همان نبودن خود همان نی است که آوای زیبایش همواره دل انگیز و دلرباست و جناب مولانا از این نی است که می گوید بشنو و این شنیدن را به کسی می گوید که خود اینگونه است و قابلیت شنیدن دارد . در واقع جناب مولانا به شکلی از قران تبعیت می کند و همچون ایه 2و3 از سوره بقره از کلام الله مجید که می فرماید :
ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ
این کتابى است که شک در آن روا نیست [که] راهنماى پرهیزگاران است
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
همان کسانى که به غیب ایمان دارند و نماز را برپا مىدارند و از آنچه روزیشان دادهایم، انفاق مىکنند
مشخصات شنونده و خواننده خود را در ابتدای کار مشخص می کند
اما چرا جدائی ؟ و چرا شکایت ؟
اغلب وقتی ازعشق آسمانی سخن به میان می آید معمولا همه اینگونه تصور میکنند که عاشق انسان است و معشوق خدا ، حال اینکه چگونه یک مخلوق می تواند عاشق خالقی باشد که حتی از دیدن آن عاجزاست ؟ مولانا از یک نیستی و از یک نی سخن می گوید که پس از رهائی از عشق به خود و خود شیفتگی ، درونش از عشق به خود خالی شده و در یک بیخودی سخنگوی کمال میشود و نمایشگر اسماء الهی که می فرماید :
علم آدم اسماء کلها ...
اینک که ایتها النفس المطمئنه شکل گرفته است و در مسیر کمال ارجعی الی ربک می کند از عشق به خود رها شده و ارام ارام عطف به بیرون میشود و رحمانیت الهی را در مقام خلیفه الهی به نمایش می گذارد و چون در ادراک وحدت کل قرار دارد ادب می آموزد و هستی را حرمت قائل است و چون عطف به بیرون است ، دیگران را خود می بیند و نجات را در روشن شدگی دیگران و هدف را کمال جمعی می داند و برای مبارزه با جهل و تاریکی چراغ روشن میکند( زرتشت ) واین است که به او میگویند نی و اوست که از جدائی نی ها از نیستان شکایت می کند .
کز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
در واقع نی ( عدم ) می گوید از زمانی که از موطن اصلی خود به هستی ( مکان و زمان و تضاد ) آمده ام از فریاد من است که ( مرد و زن ) بصیرت مردان و بصیرت زنانی همچون نی نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
منظور از سینه شرحه شرحه شده چیست ؟ آری این همان سینه ایست که به یک گشادگی و وسعت پس از فروروبی خانه دل رسیده است ،سینه ای که تشریح آن بدست دل صورت می گیرد ، خود این نی می گوید که من شرح درد اشتیاق را به سینه ای می گویم که گشاده و شرحه شرحه باشد حال اینکه خود این نی به هنگام گفتن این جمله از سینه گشاده و شرحه شرحه شده از روزنه دل سخن می گوید و این داستان کنت کنزا کنت مخفیا را رمز گشائی میکند که مولانا میفرماید
بهر اظهار است خلق این جهان
تا نماند گنج حکمتها نهان
کنت کنزا کنت مخفیا شنو
جوهر خود گم مکن اظهار شو
این بیت به اهمیت اشتیاق در دنیای عرفان اشاره می کند و این شرح درد اشتیاق به وصل را به اشتیاق ارجاع می دهد و بدینوسیله می خواهد اشتیاق را به لحاظ اهمیت مورد توجه قرار دهد ...
این نی به شرح موسم یکتائی است نیست
یک آن نگاه ساده که بینائی است نیست
یک سینه پر زسوز و شررهای مبتلا ...
زندان روای این دل شیدائی است ؟ نیست
ای مردمان به خلوت مه ، مهر میرود
خلوتگهی که شاهد زیبائی است نیست
منزلگهیست منزل جانان به شهر جان
آن جمع جمعه ای که مسیحائی است نیست
غیرت به چشم خواب تکثر نمانده است
گویا که باز وقت شکیبائی است ، نیست ؟
کو آن کسی که وقت سحر شعر می سرود
شاعر، تبی که در شب یلدائی است ، نیست
مردان حق که پرده پندار می درند
در راه می نهند هرچه که دنیائی است ، نیست ؟
خواهم که باز با تو خودم بی اثر کنم
گفتی رحیق شربت هرجائی است ؟ نیست

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 534 نفر 1595 بار خواندند
حامد زرین قلمی (28 /01/ 1394)   | رضا رحیق (28 /01/ 1394)   | زیبا آصفی (آمین) (28 /01/ 1394)   | کمال حسینیان (29 /01/ 1394)   | محمد طربناک بخشایش (31 /01/ 1394)   | طارق خراسانی (03 /02/ 1394)   | مهناز چالاکی (04 /02/ 1394)   | کرم عرب عامری (06 /02/ 1394)   | تبسم عبداله زاده (12 /02/ 1394)   | دادا بیلوردی (19 /02/ 1394)   | محمد جوکار (20 /05/ 1394)   | محمد مولوی (23 /03/ 1399)   |

نظر 7

  • حامد زرین قلمی   29 فروردین 1394 12:13

    ممنونم از مطلب پربارتون جناب رحیق عزیز rose rose

    • رضا رحیق   29 فروردین 1394 19:41

      رض ادب و احترام خدمت شما جناب زرین قلمی عزیز
      ممنون از حضور پر مهرتان و سپاسگزار زحماتتان قربان
      همواره سلامت و شادکام باشید قربان rose

  • مهناز چالاکی   04 اردیبهشت 1394 21:19

    درود بر جناب رحیق بزرگوار
    استفاده بردم از مطلب مفید و پربارتان
    قلمتان جاوید
    مانا بمانید
    یاحق rose rose rose rose

    • رضا رحیق   12 اردیبهشت 1394 18:43

      بانو چالاکی بزرگوار ضمن تبریک صعودتان به دماوند همیشه استوار از حضور ارزشمندتان بسیار سپاسگزارم rose

  • کرم عرب عامری   06 اردیبهشت 1394 09:49

    تولد و هست یافتنست والال هستی که هست

    از نیستان تا مرا ببریده اند(nisetan) از نفیرم مردوزن نایده اند

    یا پشت هیچستان جاییست سهراب

    درود بر استاد ارجمندم

    rose rose rose

  • رضا رحیق   12 اردیبهشت 1394 18:44

    درود بر شما جناب عرب عامری عزیز ... از حضور ارزشمندتان سیار سپاسگزارم rose

  • محمد مولوی   23 خرداد 1399 15:28

    سلام و درود استاد بزرگوار
    applause applause
    rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا