بگذار،هر روز رنگ به رنگ،طرح به طرح،چهره به چهره، جولان دهند،پیش رویت.
بگذار،با کفشهای پاشنه دار، نشان دهند،قامتشان را بلندتر،خطوط اندامشان را نمایانتر،نقابها را تازه تر،
آنها نمی دانند،روح تو ،مجذوب شعر نگاه من است.
من،برای رسیدن به آسمان ِچشمانت،نیازی به پاشنه های بلند ندارم،
بر ابرهایِ سپیدِ ذهن تو ،سبکبال،سوارم.
اگر حتی کنارت نباشم در لحظه های تو،تپشی عاشقانه دارم.
همیشه ردیف است ،عشق، در باغ شاعرانه ی ما هرچند گاهی قافیه میبازیم، اما
دوباره،با هم،بیتِ زندگی، میسازیم.
من و تو ،شاعرِ ترانهْ پروازیم گاهی به پایان،نزدیک،اما دوباره فِکرِ آغازیم.
من و تو،در سکوت ِمرگبار ِترس،آرامشِ آوازیم.
مه ناز نصیرپور
سی فروردین نود و چهار
نظر 2
فاطمه اکرمی 03 دی 1395 20:26
سلام جانان همیشه شاعرانه باد روزگارت
بگذار بپوشند و بگردند
با کفشهای پاشنه دار تیز و بلندشان این قلبهای خسته ی مارا
مانیز به امید به نور نگاه مهربان پروردگار مینگریم
راه رفتنشان را
و روزی هم نوبت به ما خواهد رسید
شک نکن جانانم
و ما در نوبتمان روی زمین راه خواهیم رفت نه روی دلها
فدات عزیزم خیلی قشنگه تمام شعرهات
موفق باشید
قاسم پیرنظر 16 اسفند 1395 21:51
دروتان باد گدامی بانو