3 Stars

در گذار عشق

ارسال شده در تاریخ : 20 شهریور 1397 | شماره ثبت : H946622


از رنگ خون نوشتند فریادها زنی را
من مجتهد نبودم از شعر، کدکنی را

اما دریغ و افسوس از غصه ی همیشه
این مرگ تاسیان شد از قصه دامنی را

آدم! که از دل من عشقی به صفحه کردی
من عجز بر تماشا،دل داده آهنی را

من قصه را نوشتم از شعر بر تو آدم
گیلاس آشنا شد از قصه کاهنی را

تو مست مست بودی از شعر بر لباسی
اینجا من از لباست هی دم زدم تنی را

سیده مریم جعفری
.

پاییز از لباس تن اشغال می شود
تنگ بلور ماهی از من بال می شود

هر قدر امتناع کنی از عشق ،تو به روز
دریا دلی از باورت امحال می شود

تو شعر پاییزی و من در باور شگرف
از قصه ای بر حال تو زلزال می شود

با تو نه هرگز آسمان غدر و فریب شد
لذت ز بحر و ساغری افعال می شود

سیده مریم جعفری

جمهوری عشق

دفترت را به بغض می خوانم
دفترم را به وعظ می خوانی

آخر ای ماه! نگفته ای بی من
از کجا تو به حفظ می خوانی
من زدم از تو باوری خورشید
داستانی که لرز می خوانی
با تو اشکم سروده یک مهتاب
دنده ها ول که بعض می خوانی
از تو گفتم غمی چه حزن آور
شعرها را به کنز می خوانی
چونکه تو خود خود ماهی
من نویسم چه طرز می خوانی
.
تو منی،من به باور خسته
شعرهایی که فرز می خوانی

سیده مریم جعفری
توتیا

در جنگ جدید آسمان آبی نیست
از بال عقاب، قاصدک قابی نیست
از کفتر و موش و صدف و برج بلند
در زمزمه ها قصه ی مهتابی نیست
من خنده ی مستانه زنم از ره تو
چون مرغ حجاز بر تو اعرابی نیست
در فکر حسودی که زند شعر دُرشت
از لمکده تا میکده دلبابی نیست
هرچند میان من و تو خون رقصید
از حرف حساب تو بدان خوابی نیست

سیده مریم جعفری
جلوه ی ماهتاب.

ماه! کجا جلوه ی تو مات شد؟
از خردی رسم دل هیهات شد
لذت شعری بزند بر دو سو
کام دلی بر ره منشآت شد

سیده مریم جفری

خمار شد شب و شعرم
تو خود به شهره نشستی
تو از دلم چو فروغی
ز عشق،مهره نشستی
تو خود هزاره ی فخری
ز عشق ، بهره نشستی
بخوان ز شعر همیشه
ز من چو نعره نشستی
تمام خاطره ها را
ز شعر زهره نشستی

سیده مریم جعفری
.
دوات را ز قلم ار مرکّبی باشد
هزار شعله ی مستی ز یک ربی باشد

تمام حوصله ای از تفحص ارکان
به جمع جمله سرودن ز مطلبی باشد

بخوان به شعر دوباره ز سطر عشق ای ماه
تمام صحبت شعری که بر لبی باشد

به جمع جمله ستودن که أعنبی باشد

سیده مریم جعفری
تو حُسن دخیلی
ز شعرم به خیلی
تو خود آینه،من!
نبینی چه سیلی
تو شعر عقیلی
که شد بر دلیلی
بخند و برقصان
تو خود بی بدیلی
هنوز از لب تو
بخوانم چو لیلی

سیده مریم جعفری
...................................

مشهور شدم ز شعر آدم
مشغول شدی به حسّ عالم
دفتر بزدی ز قصه از نار
از دیکته شد مرا دو تا بم

سیده مریم جعفری

شهادت امام رضا (ع)

بزن به عرش صفیری که آسمان لرزید
بخوان ز سوره ز شمسی که آسمان غرّید
طنین حشر امامت که شیعه بر خون بود
به کبریا،همه عالم،زمین،زمان،گریید
تو تابناکی و من از دو چشم پرخونی
هزار آیه نویسم که سوگ جان دردید
من آن سیاهی و نوری که شعرها رقصید
تو آن بلندی عرشی که از جهان تابید
به دیده در جملاتی که صحن عاشق شد
به جان ز صحبت خونی که عشق شد بر شید

سیده مریم جعفری

قصه ی سیب.

سیب را وقت تماشایی آدم چیدم
ریب را وقت گذرگاه دو عالم دیدم
.
سیب،اشک من ودل،خون که خورد از حاشا
اشک چون آب روان،دیده برد بر پاشا
کال بودش که شرر می زد عشق ازشاهی
عشق را از نفسی داده به دل بر ماهی
مگر از عشق در این جبهه خدا هم پرسید؟
مگر از روز و شبی دست خدا را فهمید؟
تب ما،قصه که خود مستحق هجران نیست
ره او از حذری گرگ شب باران نیست

سیده مریم جعفری



شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 149 نفر 192 بار خواندند
سیده مریم جعفری (25 /06/ 1397)   | حمیدرضا عبدلی (26 /06/ 1397)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


شاعر نظر دهی برای این شعر را غیر فعال کرده است.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا