آخرین حرف ها همیشه ساده می میرند
و مراسم ختم آنها
که آشنایی نیست
انگار غربت زده می شوند...
یک صبح که پرده های سیاه حکم هم آغوشی دارند و
دیوار های اتاق تعهد خاطره سازی من
یک نگاه پشت پنجره می ماند
در امان...
یا نیمه باز...
صبح همه چیز معلوم می شود
یک صبح
که من برای پنجره فقط دست تکان می دهم....)
نویسنده: سید مصطفی سراب زاده