3 Stars
دادا بیلوردی

در راه طولانی شام

ارسال شده در تاریخ : 02 آذر 1394 | شماره ثبت : H941846

*
بسم ربّ ِ العالمین
با سپاس و شکر بر اهلِ یقین
با درودی بیــکران بــر خاتـمِ پیغمبـران (ص)
بــا سلامـی داغ بـر آلِ امیـن
مـردمِ کلّ ِ زمیـن
*
صحبت از یک راز بود
عــاشقی در عـالمِ اعجـاز بــود
صحبتِ ما ، در ادامـه، هیچ پایانی نداشت.
سینه های چاک بر حق باز بود
هـر زمان،آغـاز بـود.
*
راست می افتاد حرف
طعمی از شهد و عسل می داد حرف
آن یکی از چرخشِ عالم وَ خلقت می ستـود
این یکی می گفت از بیــداد، حرف
می نمود ایجاد،حرف.
*
حرف، حرف مَرد بود
بـا مـنِ افتــاده ، اینـها درد بــود
فرصتی شد از سخنها یک قدح،گلچین کنیم
لیک این دل، شرمسار و زرد بود
همچنان شبگرد بود
*
روحم آندم خوب کرد
خـویش را بـر اهلِ حق مجذوب کرد
حرفهایـی می شنیـدم کــــه زلال و صـاف بـود
عشق خیلی را به خود مجذوب کرد
کبر را سرکوب کرد
*
«نیستم» را «هست»کـرد
مهربانی هــا مــــرا سرمست کـــرد
مهربانی هــا مـــــرا تــا شاهــراهِ شـام بُــرد
مـوجی از انـوار، پیـشادست کــــرد
با خودش همدست کرد
*
ساعتی باران شدم
خویش را کُشتم دوباره جان شدم
عــشق در معنـا بـرای مـن بهــــار آورده بــود
عشق برگل رفت من گریان شدم
عاقبت حیران شدم
*
عشق یعنی چه؟ بگو!
عشق را بر من تو وا کن مو به مو
عشق، آیا جز به وجدان، نوکری و بندگی ست؟!
عشق آیـا نیست حق را جستجو؟!
عشق یعنی چه؟ بگو!
*
عشق یعنی: سَـر، جدا
بازوانی تـشنــه از پیــکــــر، جـدا.
عــــشق یعنـی درد نـوشیـدن بـه زیـغالِ بهــار
باغبـانـــی از گلی احمــــر، جدا
کـوکب و اختـر، جدا
*
صبرِ حیــدر داشتن
جلوه هـایی از پیمبـــر داشتـن
عشق یعنی: بس ملامت ها کشیدن کوی یار
پـای آتـش، داغ مـــادر داشتن
اشکِ خواهر داشتن
*
عـشق یعنی: بندگی
بنـدگی در اوجِ هــر زیبنـدگــی
عشق یعنی: در دلِ امواج ، دریـایــی شدن،
آب گشتـن بـر خـدای زنـدگی،
پیش حق، فرخندگی.
*
کـوچـکی، تنهـا به عشق
بارهـا خـود را شکستـن تــا بـه عـشق
عشق یعنی : حـال و فــردائی و پس فـردا شدن،
داشتـن، تنهـاتـرین دنیـا،بـــه عشـق،
سینه چاک و وا،به عشق.
*
عشق یعنی که: بلا
غرق در خـون،کربـلا تـا کربـلا.
زیر باران، قطـره قطـره، تـا خدا پَـر پَـر شـدن
سر دَوان، در پیش او گشتن گدا
ابتـدا و انـتـهــا.
*
عشق یعنی کــه: جنون
آب را دادن،گرفتـن جـامِ خـــون
عقـل را پـابـوس کـردن محضـرِ بـابُ الیـقیـن
حسِّ شیطانی نمودن سـرنگـون
صاف و بس آیینه گون
*
عشق یعنی چیست؟گـو!
عــشق بــاشـد جُـز حـیا و آبـرو ؟!
«عشق» غیـر از حـرفی از آزادی و مــردانگی ست؟!
عشق کی شد با «هوس» هم گفتگو؟!
عشق را معنـا بجـو !
*
«عشق» معنا می شود
عشق بـر عالـم، هویــدا می شود
عــشق یعنــی اینکه: هفتاد و دو جانی سَردَوان.
عشق در انسان چـو پیـدا میشود،
تـوی دل،جــا می شود.
*
شکّ از دل، دَر کنید!
آی مَـردم! عـشـق را بــاور کنیـد!
عــشق یعنــی: چنـد زحمت، تـــا ابـد پـایـنـدگی
خویش را بر خویشتن، داور کنید!
حـقّ را در بر کنید!
*
آی مردم! پَر کشید!
بـر تمـامِ کهکشانهـا سـرکشید!
این کُـره بسیــــار کوچـک هست در بـومِ شما!
خـویـش را بالا و بالاتـر کشیــد!
طرحی از دلبر کشید!
*
این سخن،بشنیدنی ست
عـالــمِ آزاد مــــردان ، دیـدنی ست
هـــرکه چشمِ تیــز بینش صاف، حـقّش بیـشتـــر.
میــوه هـای رازداران، چیــدنی ست
حاصلش، نوشیدنی ست
*
مَردی از اهلِ یقین
عـشقبـازی کـرد در روی زمیـن.
روزگــــاری «عـشق» از یـادِ غـریبـان رفتـه بـود،
لیــک آن فــرمــانـدهِ آزادِ دیـن
بُرد بـالا آستـین
*
روزگاری آن حـبیـب،
میـهمان می رفت بــر شهــر ِفـریب،
مَــــردی و مـــردانـگی ها بیش و کم افسرده بود.
میـــزبـانـهــای زمیـنــی ، نـانـجیب،
نقشه ی شیطان،عجیب.
*
شرم ها در خواب بود
یک طرف خون بود و یکسو آب بود.
از خـدا تـنــها خـدا جـویـان خجالت می کشیـد.
آه، مَــــردم! این زمیـن، کـذّاب بود،
آسمان، بی تاب بود.
*
صحبت از یک راز هست
صحبت از یـک رازِ انسـانسـاز هست
صحبت از یک عشق هست و عشق هست و عشق هست
صحبت از پـرواز بــر دلبــاز هست
نکته ی اعـجـاز هست.
*
در زمیـن،یک اتّفاق
اتّفاقی حاصل از شرک و نفاق
روزگـاری خــونِ فـرزنـدِ پیـمبـر را مکیــد.
عبرتی شد لیک بر اهلِ وفاق
رویشِ آن طمطراق.
*
عبرتی شد ماه را،
تـا کــــه بینـد انتـهــای چــاه را.
عبــرتــی شد خلق از تــاریخ گیـرد درس ها،
تــا شنـاسد بیشه های راه را،
فتنــه ی روبـاه را.
*
عبـرتی شد اهلِ پند،
حرف را از یاورِ حق ، بشنوند.
شمس را در شب هم از آیینه ی مه بنگرند،
محتــرم دارنــد نورِ ارجمنـد،
مستطیع و مستمند.
*
بر خدا نزدیک کیست؟!
در میانِ مدّعی ها ، نیک،کیست؟!
آلِ بـوسفیــــان، یــــا ، آلِ رســــول الله (ص) را ؟!
آه، اینجا روشن و تاریک کیست؟!
لایقِ تبریک کیست؟!
*
آن یکی بُت ساز بود،
این یکی استـادِ نـو پـرداز بود.
آن یکی روباهِ حیلت باز و در ظاهر چـو سگ،
این یـکی شیـــرِ خدای راز بود
صاحـب اعـجــاز بود.
*
آن یکی مست شراب
مستِ جـامی حاصل از انگورِ خـواب
ایــن یـکی ســرمستِ زیـغـالِ بـهشتِ جـــاودان
آن یـکـی آغـوشِ عالـم ،چون حباب
این یکی دریای ناب.
*
آن یکی اندر لجن
نـوکـرِ نفسِ خبیثِ خویشتن
این یکی در موج هـای داغِ نـفس ِ مطمئـن
محضر خالق،خدای شیفتن
سرفرازی ممتحن.
*
آن یکی شهرت پرست
بستــری آمـاده بـر زهـر و کبست
آن یــکی در محبـسی تــاریــک ، فـرزنـدِ غـــــرور
این یـکی عـارف بـه دورانِ الست
بـا میِ اســـرار مست
*
صحبت از یک مرد هست
صحبت از یک درد و صد بی درد هست
صحبت از آیـیـنــــه ی شفّـافِ عـــــاشـــوراست ، آه
کاوشِ یـک فصلِ سـردِ ســــرد هست
حـرفِ برگی زرد هست
*
خوش به حالِ خوب ها
ســربلندان و بســــی محبـوب ها
خوش به حالِ عاشقانی که حسینی می شوند
خالی از مکّـاری و مکذوب هـا
دور از مغضوب هـا
*
کــربـلا آیینــه هست
کربـلا، فـاروقِ دین و کینـه هست
خوش بـه حالِ آنکه در پیشِ حسیـن ابن علی(ع)
مثل زینب(س)، عاشقی دیرینه هست
پر ز داغِ سینه هست
*
ای دلم بر تو فدا!
آی زینب (س)! ای شریفه بر خدا!
کـوهـهــای راه شـام ای از حضــورت داغــــدار !
آسمــــان کــــرده بـرایـت اقتـدا
در نماز و در دعا.
*
باز دردم داغ کرد!
یــادی از آلالــه هـای باغ کرد!
یاس های زرد ، طبعم را بــه کام شعله داد
بر سرودن های داغ ابلاغ کرد
رهسپارِ راغ کرد
*
گشته ام چون پیرها
مانـده ام در پلّه ی تصویــرها
باز صوتِ اَلعطش از دور می آیـد بـه گوش
باز می بینم غُل و زنجیـــرها
در پــیِ درگیـرها
*
بر لب ِ دریـا سلام
بـر گلـوی زخمیِ مــولا ســلام
تشنه های معرفت را هـر دم و هـر آن درود
بر نگاهِ حضرت زهرا(س)سلام
بر دلِ سقّا سلام
*
ای خدای مهربان!
میشود آیا تمام، این داستان؟!
قصدِ خود از داغ و از آتش چه داری ، نوش باد.
عاشقان را باز و کاملتر بخوان
قصّه ی راز نهان.
*
قصّه ی رازت چه بود؟!
طرحِ احساسِ عطشبازت چه بود؟!
من که می دانم تو می دانی چه داری در قـلم!
رنگ و نوعِ جوهر اندازت چه بود؟!
حکمتِ نازت چه بود؟!
*
ناز کردی بر حسین(ع)
طرحِ نــو آغاز کردی بر حسین(ع)
خــواستـی عالم شنـاسد خوبی و بـد را ، وَ لیـک
طفل را سرباز کردی بر حسین(ع)
آز کردی بر حسین(ع)
*
خواب در سر داشتم
بی کسی را ساده می پنداشتم
بنـده چنـدین قصّه ، پیـش از مـاجــــرای کربـلا
در دلم عشقِ زمیـن می کاشتـم
سهل می انگاشتم
*
غم،کمین دارد خدا!
قصّـه،آژنـگـی غـمین دارد خـدا!
«فصلِ عاشـــورا» شنیـدم نقطه چیـن دارد خـدا!
تا به کی محنت،زمین دارد خدا ؟!
دردِ دین دارد خدا!؟
*
عشق را من یافتم
مثل حاصل که به خرمن یافتم
عشق یعنی : همسفر بودن ، همیشه ، با خـدا
دل، برای عشق مَسکن یافتـم
بس مبرهن یافتم
*
عشق یعنی که: حیا
آبـروداری بــه سبـکِ انبیا.
عشق یعنی: شستشو و شستشو و شستشو،
بـر صداقتهـا نمودن اقتــدا،
بی ریا و بی ریـا.
*
در گلو بُغضی ست،آه
زخـمِ حـلقم را مُسکّن نیست،آه
بایـد از امشب، صبـوری پیـشه سـازم نـرم نـرم
پـاسـخِ ایـن دردهــا،آری ست،آه
آسمان،ابری ست،آه
*
عشق با من حرف زد
گفت: حالی داری اینک، مستند.
داخـلِ حلقومِ تـو جـُـز واژه ی « اَلله » نیـست
پَرسه زن در کوی « اَللهُ الصّمد »
« قُـل هُوَاللهُ احــد »
*
عشق یعنی که: نیاز
بـر ظهـورِ مُنـجیِ عالـم ، نماز
عشق یعنی: آسمانی گشتـن و رو راستـــی
یکدلی در موقـع شیب و فـراز
پـاکباز و پـاکباز.
*
عشق یعنی اینکه: شور
داغِ اکبر(ع)، پیش یک دریای نـور
عشق یعنی: نازِ اصغر(ع)،تشنه،آغوشِ رباب(س)
جوشِ سقّا(ع)،محضرِ مَردی صبور
تـن ندادن هـا بـه زور
*
بی صلاحیّت نبـود
«کربـلا» دور از «زُلالیّت» نبـود
عشق عادت کرده بود احساس هــای صاف را
جُـز رسیـدن بر خدا،نیّت نبود
قطره ای ذلّت نبود.
*
حیــرتی دارم فزون
با دلی زخمی که افتاده به خون.
کـــارِ بـوسفیـانیـان در کــربـلا پـایــان نیـافت.
آه، ای دنیــا بسوزی سرنگون،
تـا دمِ محشر، زبون
*
«واژه» را سر می بُرند،
«فعل» هــایی را ز «مصدر» می بُُرند.
بــــاز احساسِ خــــدایـــی، تیــــر بـاران می شـود
خــوب را از خــوب ، بـدتــر می بُرنـد
دل ز دلبـر می بُـرنـد
*
بـاز می میـرد فکـور
میشود خانِ هوسبـازان ، «غــرور».
بـاز هم آدم نُمایان ، گــولِ شیـطان می خــورنـد،
میکنند اندیشه ی خالص، به گور،
بی حیا و بی شعور.
*
حقِّ انسان، می خورند
درد می زاینـد و درمـان می خورند
بـاز آدم هـــایــی از انـصـاف دوری می کنند.
آنچـه باید مانَدَش،آن میخـورنـد،
حُرمتِ جان میخورند.
*
واژگون شد لاله ای
بـاز می آید بــه گوشم نالــه ای
آی آدم ها ! کدامین باغبان در خواب هست؟!
پُر ز خون کرده کدامین چاله ای،
خنـجرِ مُحتـاله ای؟!!
*
درد روی درد هست
پُشتِ عدل و داد را دنیـــا شکست
خـان و خـانبـــازی، جهانی را اسیـــرِ خویش کرد.
نرم نرمک گشت اهل چیره دست،
بُت تراش و بُت پرست
*
شُکرِ نعمت می کنید؟!
آی آدم هــــا! عبـادت می کنیـد؟!
آسمـان نـزدیـک می گـــردد دوبــاره بـر زمیـن.
با خدای خویش بیعت می کنید؟!
استقامت می کنید؟!
*
غم به جانان نسپریـد!
رشتــه ی دل را بــه نـادان نسپرید!
حُــرمتِ عـــالَم نـگهداریـــد، لیـکن، اخـتـیــار
دستِ زورِ نـانـجیبــان نسپــریـــد!
بی هدف جان نسپرید!
*
آی آدم! گِل مبــاش!
هیـچدم از امتـحان غافـل مبـاش!
خاطرت باشد که تو روحی در استثمارِ خـاک.
عاشقی کن، جانبِ باطل مباش!
یارِ چندین دل مباش!
*
ای گروه مرد و زن!
عــشق یـعنـی: آستـیـن بـالا زدن.
عشق یعنی اینکه: چون زینب(س) عَلَم افراشتن.
عشق یعنی اینکه : عبّاسی شدن
عمقِ آتش سوختن.
*
شد شهیده، نورَسی.
زخمِ دل زد بـر کبـوتـر،کرکسی.
بـــاز در دستـم قـلـــم، دیوانه تـــر می لرزد ، آه
رفته بر یک مجلسی از محبسی،
خطبه میخواند کسی.
*
دل به قربانِ شما!
آی بی بی ! جان من وجان شما!
ای کــــه امواجِ دلِ دریــــائی ات بستـودنی ست
کــاش اُفتم قعـرِ عمّـانِ شمــا!
نوشم عرفانِ شما!
*
زار و دل بشکستــه ام.
بی گمان از نیـزه، من هم، خسته ام.
داغِ تـــو در سینــــه، مـالامـال و مـن پیـوستــه وار
از غمِ دنیـا،دگــر، وارستــــــه ام،
بــر شما وابستــه ام.
*
راه شام، ای راه شام!
واله و مست از میِ سُرخِ قیــــام !
داستــــان پـــردازِ دیـریـنِ کبـوتـرهــای عـشق!
کاش بر دل های خونیـن ِ امـام
بیش می دادی سلام
*
خـوب دیـدی عشق را ؟!
بـــا کمالِ مِهــر چیــــدی عشق را؟!
کاروانِ خیس در بـــاران ، خـــدای نــــور بـــود.
آی راهِ غـم! خـریــــدی عــشق را؟!
می شنیدی عشق را؟!
*
راه شام! افسوس، آه
رفت بر بـالای نیـزه، شمس و ماه
دستِ نازِ خویش بر سرها کشیدی نرم نرم ؟!
کاش در دنیـــا نمی بود این گناه
راه شام! افسوس، آه
*
آه ، از بی آدمی.
آلِ حیـد ر را نیـامـد همدمـی.
هـرکسی در فـکـر دنیـا و مقامِ خـویش بود.
سخت دل میشد جهانِ بی غمی
آه ، از بی آدمی.
*
آی آدم ها! چرا؟!
با چه قصدی اوفتاد آن ماجرا؟!
مشکل و تقصیــرِ فرزنـدانِ پیـغمبـر چـه بــود؟!!
مانعی بـر مسندِ هــر چــه گـدا
سدّ بر ظلم و ریا
*
دل خجالت می کشد
عـارف و عاقل خجالت می کشد
پایـه هـای ظلم را هــر روز سیــمان می زنند.
آب هم، زائل، خجالت می کشد
گِل، خجالت میکشد
*
زرد گشتـم برگ برگ
بر سـرِ احساس می بارد تگرگ
در پیِ خورشید می سوزم وَ می افتم به خاک
آرزویم هست با این حال،مرگ.
تُف به غیرتهای ارگ.
*
ای خـدای آشنـا!
بـر حـقِ مظلومِ دشتِ کــربـلا
هیـچ مــــردی پـای نامردان نباشد دستگیر
دل، نبینی گشته بر جهلی فدا
لطف،تنها،از شما!
*
ای خدای ذوالجلال!
بـر حـقِ دل هــای شفّاف و زلال
تـشنـگانِ معـرفت را مهـــــربـانـــی بیـش بــاد.
هر چه داری مصلحت بر ما حلال،
لیک نابودی محال.
*
ایضاح:
دوستان عزیزی که مایلند در خصوص زلال اطلاعات بیشتری کسب فرمایند به آدرس زیر تشریف ببرند:
galebezolal500.blogfa.com

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 363 نفر 580 بار خواندند
محمد جوکار (03 /09/ 1394)   | رضا شیخ فلاح لنگرودی (03 /09/ 1394)   | طلعت خیاط پیشه (03 /09/ 1394)   | کمال حسینیان (03 /09/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (04 /09/ 1394)   | مسعود احمدی (04 /09/ 1394)   | مهدی صادقی مود (04 /09/ 1394)   | علیرضا امیرخیزی (04 /09/ 1394)   | امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) (04 /09/ 1394)   | دادا بیلوردی (05 /09/ 1394)   | محسن بیاتیان (05 /09/ 1394)   | علیرضا خسروی (07 /09/ 1394)   | حامد بهنام (08 /09/ 1394)   | نسرین قلندری (14 /09/ 1394)   | مجتبی جلالتی (21 /01/ 1399)   | علی معصومی (21 /01/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :12


نظر 11

  • محمد جوکار   03 آذر 1394 17:54

    ای خدای ذوالجلال!
    بـر حـقِ دل هــای شفّاف و زلال
    تـشنـگانِ معـرفت را مهـــــربـانـــی بیـش بــاد.
    هر چه داری مصلحت بر ما حلال،
    لیک نابودی محال.
    ==================
    همواره درود بر معمار زلال
    شاهکاری ست اثر بسیار زیبایتان و قطعن ماندگار خواهد ماند
    آفرین بر قلم توانا و کلام شیوایتان
    در پناه حضرت دوست
    rose rose rose rose

  • رضا شیخ فلاح لنگرودی   03 آذر 1394 17:55

    سلام و عرض ادب
    استاد عزیزم دادای بزرگوار
    بسیار عااااااالی rose rose rose rose

  • کمال حسینیان   03 آذر 1394 21:54

    سلام و درود جناب بیلوردی ، استاد عزیز
    دستمریزاد
    امیدوارم اجر و مزد این ناب سروده را از دست خود آقا بستانید
    پاینده باشید

    rose

  • طلعت خیاط پیشه   03 آذر 1394 23:38

    استاد ارجمند جناب دادا
    درمقابل قدرت قلمتان سر تعظیم فرود می آورم.زیبایی کلام و اخلاص و ایمان شما ستودنی است.
    التماس دعا
    rose rose rose rose rose

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   04 آذر 1394 15:50

    سلام استاد دادای عزیز ممنونم همیشه زیبا قلمت همیشه زیباست rose rose rose rose rose rose rose

  • مهدی صادقی مود   04 آذر 1394 17:45

    درود بر جناب بیلوردی عزیز
    applause applause
    احسنت
    ماشالا رودخانه ای زلال بود
    اجرتان با منظور اثر

    rose rose

  • علیرضا امیرخیزی   04 آذر 1394 19:53

    سلام استاد دادای عزیز

    زلالهای بسیار قشنگتان را درود rose rose rose

    درود و صد درود rose rose rose

  • امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)   04 آذر 1394 22:29

    درود بر شما
    مرحبا دوست گرامی ام جناب دادا عزیز
    rose rose rose rose
    یا حق

  • علیرضا خسروی   07 آذر 1394 10:33

    احسنت ... applause applause applause applause applause applause rose rose rose rose rose rose rose rose

  • حامد بهنام   08 آذر 1394 16:38

    پر از مغز و معنا...جزاک الله

  • نسرین قلندری   14 آذر 1394 13:28

    درود

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا