هر چند که شور شاعرانه
آویخته با دوصد بهانه
هر چند که رستن و جوانه
غلطیده بخون این ترانه
هر چند که عفت تغزل
گشتست بری زبوی هر گل
هر چند که سنبل و اقاقی
در حسرت یک نوای بلبل
هرچند که مستی شرابی
آغوش یکی مهی ربابی
هرچند که مانده بر دل افسوس
از عشق حباب روی آبی
هر چند که دست همدلی ها
افتاده بدست کاهلی ها
هر چند که ما و من تو اکنون
دادیم دلی به بیدلی ها
هر چند که علم بافضیلت
جاری شود از دهان حیلت
هر چند که حلقه و نگینی
گردیده مزین رذیلت
هر چند که بغض خفته در جان
پیچیده گلوی شور و افغان
هرچند زخفتگان در خاک
ناید که رسد نوای ایمان
هر چند زمثنوی قصیده
دیگر چه توان امید دیده
هر چند رباعی و ترانه
از معنویت همه بریده
بااینهمه خوانمت دو چندی
باشد که بدو دلی ببندی
باشدکه ترانه ای بخوانی
باشدکه رهی زهرکمندی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5