3 Stars

شرم خورشید

ارسال شده در تاریخ : 29 فروردین 1394 | شماره ثبت : H94109


فردا که بیاید
باز هم
به دورست جاده
خیره خواهم ماند
به سرخی
شرم خورشید
در غروب

سرانجام خواهی آمد

نفس می کشم بی آنکه
بشمرم آنها را
شرم خورشید را
نمی دانم برای چیست
شاید ... شاید
از نفس های
به شماره افتاده ام باشد
شاید از موی سپیدم
و شاید از
چشمهایم که
به راه یوسف
خشکیده جاری رودش از اشک
نمی دانم ..
ولی
می دانم هرگاه
چشم بر نگاه پر خواهشم
میدوزد در غروب
پنهان می کند
صورت خویش
در انتهای مرز خاک و آسمان
در بستری از تناقض رنگها

تو در همین
بازی رنگها بود
که رفتی
یادت هست ؟

تهران 1391/3/26

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 297 نفر 484 بار خواندند
حامد زرین قلمی (30 /01/ 1394)   | رضا شیخ فلاح لنگرودی (30 /01/ 1394)   | قاسم پیرنظر (30 /01/ 1394)   | دانیال ظهرابی (30 /01/ 1394)   | طیبه طه (تهرانیان) (30 /01/ 1394)   | سیدعلی منصوریان (30 /01/ 1394)   | مینا آقازاده (30 /01/ 1394)   | مهدی یوسفی لولی وش (30 /01/ 1394)   | کمال حسینیان (30 /01/ 1394)   | رضا کنی (30 /01/ 1394)   | کرم عرب عامری (30 /01/ 1394)   | محمد جوکار (31 /01/ 1394)   | امیر عاجلو (07 /02/ 1394)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :8


نظر 10

  • حامد زرین قلمی   30 فروردین 1394 10:49

    جناب شیخ فلاح لنگرودی گرانقدر
    به شعر ایران خوش آمدید
    مقدمتان گلباران rose rose rose rose

  • قاسم پیرنظر   30 فروردین 1394 11:18

    عرض سلام ادب واحترام دارم حضورتان استاد عزیز جناب لنگرودی بزرگوار
    درودتان باد بسیار بسیار زیبا وعمیق احسنت بر جولان قلمتان متفیض شدیم





    درپناه حضرت حقتعالی باشید ....................... rose rose rose rose applause applause applause

  • دانیال ظهرابی   30 فروردین 1394 11:24

    عرض ادب و درود خدمت استاد گرانقدر جناب لنگرودی بسیار لذت بخش بود خواندن این شعر rose rose

  • طیبه طه (تهرانیان)   30 فروردین 1394 16:33

    سلام و احتران جناب لنگرودیو
    خوشحالم در شعر ایران زیارتتان می کنم
    می توان در طلوع خورشید خنده اش را به تماشا نشست
    اما شرمش از نبود شبنم های در خود غرق شده است

  • سیدعلی منصوریان   30 فروردین 1394 17:04


    سلام استاد لنگرودی بزرگوار

    درود برشما بزرگمهر

    rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    از پشت شیشه های مه آلود با من حرف می زدی
    صورتت را نمی دیدم
    به شیشه های مه آلود نگاه کردم
    بخار شیشه ها آب شده بود
    شفاف بودند ، اما تو نبودی
    صدای تو را از دور می شنیدم
    تو در باران راه می رفتی
    تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی

    از یک پنجره در باران صدای ویلن سل شنیده می شد

    سرد بود
    به خانه آمدم
    پشت پنجره تا صبح باران می بارید


    استاداحمدرضااحمدی


  • کمال حسینیان   30 فروردین 1394 19:52

    سلام و درود بر شما عزیز دل و دوست باارزش و استاد اخلاق و ادب و ادبیات
    زیبا و عمیق و محزون سرودید
    دستمریزاد
    rose

  • رضا کنی   30 فروردین 1394 21:51

    سلام


    درود استاد عزیز


    خیلی خوش آمدید

    rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

  • محمد جوکار   01 اردیبهشت 1394 00:10

    درود و عرض ادب بر استاد فلاح لنگرودی عزیز
    خرسندم که میهمان اندیشه و احساس زیبایتان شده ام
    بمانید با مهر تا مهر
    rose rose rose

  • رضا شیخ فلاح لنگرودی   08 اردیبهشت 1394 18:11

    یکایک را دستبوسم
    و از محبت و مهر دوستان سپاس فراوان
    دوستدار همه ر.ف.لنگرودی rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا