زنی هر شب
در نیمه های پر سکوت وخاموش
در من زنده میشود
به آرامی به آغوش آسمان می خزد’
پریشانی, قلم را بر کاغذ می نشاند
با چشمان بسته به ماه زل میزند
ستارگان را می شمارد’
با رقصی سحرانگیز
چشمانت را پشت پلک های خوابیده
بر بی نقشیش، نقش میزند
ابر بر ماه و ستاره می نشیند
آسمان تیره میشود
ابر آبستن,از همآغوشی آسمان
میبارد و از هر قطره اش
راز, بی پنهان چشمانت را
بر صورتش می پاشد
زن خوابیده در رویاهایم
مستانه هق,هق چشمانت را مینوشد
ناگهان،
طبل, باران بر شیروانی میزند’
ناودان ساز, ناکوک بر حیاط مینوازد
باد بر پنجره یورش می برد
پرده در غوغای باد و باران
نقش چشمانت را از صورت زن میرباید
زن خوابیده در پشت پلک شب
در,سیاهی قیرگون خیال محو میشود’
من،
سراسیمه
در وداع غرور شب
در تکرار,تکرار, تنهایی ام،
تکرار میشوم...
#زیبا_آصفی_آمین
#شب_و_سکوت
#zibaasefi
https://t.me/zibaasefi
14 مهر 96
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
محمد جوکار 27 مهر 1396 01:11
درودها و آفرین بر رقص ناب قلمت مهربانو آصفی عزیز
حسن جعفری 29 مهر 1396 00:10
محمد مولوی 08 تیر 1399 01:30
ناگهان،
طبل, باران بر شیروانی میزند’
ناودان ساز, ناکوک بر حیاط مینوازد