این واژه پردازی من ،درجمع، دیوان می شود
در خط خطی های دلم یک شهرحیران می شود
افتادن خیزانم به تب ، شیری درون این قفس
من غرق طوفان دلم، تاریشه ویران می شود
تو فصل عریان شبی، در چشم زیبای منی
درقاب چشمان غزل امواج ویران درشبی
درجام ریزم اشک دل ،درلفظ طوطی وارتو
تاصبح ومعنای می شوی توجان حیران بر لبی
سرگرم فصل ات بوده ام دربزم گرم ات بوده ام
تو شام باران منی، من چشم اصل ات بوده ام
تادر دلم باران شدی در ساز سرگردان شدی
چون نقد باران توام من عین مست ات بوده ام
ای عین زیبا درغزل افتاده قندم در عسل
سرگرم ماندم درثمن شهد لبی دراین مثل
ویران این دامت شدم سرگرم درنامت شدم
توچشم بارانی به گل، من چشم ویرانم به دل
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5