گر خود ز خود بر نخیزد
آینه در پژواک شهد یقین
با یک لحظه غفلت
سیاهی را
به ظاهر می نشاند
آرایه دل ، در مقابل آینه
بی هوش و گوش
می برد جان را آنسوی غبار مجاز
نمی باید باخت روح آزاذ را
این چنین در حصار یک نقاب
دلها آینه می شوند
گر حصار ها بشکند
.
.
.
.
دیدم که آینه می سازد
تا در روشنای دل تو
خود را به تماشا بنشیند
هر چه دل شفاف تر
او زیباتر
طه
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 2 از 5
نظر 11
مینا آقازاده 01 اردیبهشت 1394 10:58
درود بانو طه
اندیشه ی پنهان در اشعارتان را دوست دارم
زنده باشید و سرافراز ....
طیبه طه (تهرانیان) 01 اردیبهشت 1394 11:59
سلام گرامی بزرگوار
سپاس از اینکه این محفل ادبی گلستان ادب را هدیه دادید
ممنونم از حسن نطرتان
شما نیز معنای روشن این اندیشه پنهان در شعرم هستید
قاسم پیرنظر 01 اردیبهشت 1394 12:49
عرض سلام دارم خواهر بزرگوارم
بانو طاها درودتان بسیار زسیا زیبا
مستفیض شدم
درپناه خدا باشید
..............................
علیرضا امیرخیزی 01 اردیبهشت 1394 19:01
درود بر شما خانم تهرانیان . درود
رضا رحیق 01 اردیبهشت 1394 23:03
بانوی مهر قلمتان جاوید ... لذت بردم و آموختم
دادا بیلوردی 01 اردیبهشت 1394 23:38
درود بر شما
محمد جوکار 02 اردیبهشت 1394 00:25
درودتان باد مهربانو تهرانیان عزیز
قلم سبزتان همیشه جاری باد.
مانا بمانید به مهر و دوستی
احمد الماسی 02 اردیبهشت 1394 12:01
در رنگین کمان عاطفه
همیشه بارانی هست
که نرم و لطیف می بارد
چه خوب می شود اگر
زاویه ی دیدمان را تغییر دهیم ...
احمد الماسی
دروودها بانو طه مهربان و دانا
سرخوش پارسا 03 اردیبهشت 1394 00:44
سلام و عرض ادب بانو طاها
اعظم جعفری 03 اردیبهشت 1394 17:29
سلام و عرض ارادت بانو طه عزیزم
اشعارشما را بایدبارها خواند .
سیر و سلوک سالها را نمیتوان در لحظه دریافت کرد..اندیشه های والایتان رادوست دارم
پاینده باشید