سوار اسب خیالی بچرخ مثل فشنگ
بخر برای خودت تیر و بنگ ،بنگ و بنگ
و دنگ! یک لب خندان آشنا دیدن
لبی که رفته به اعماق خاطری دلتنگ ...
هزار بوسه به لبهای هم بدهکاریم
چقدر حرف نگفته چقدر عکس قشنگ
چقدر شعر نوشتم که باز برگردی
ولی نگفتم و حرفی نگفته یعنی جنگ
بجنگ با دل زخمی میان هر میدان
بساز درد سرت را به ضرب تیشه و سنگ
بزن دوباره سرت را به استکان غزل
بزن به ساحل مستی بدون شکّ و درنگ
و فکر کن برود یونس کسی باشد
بدون آب و تلاطم کجاست قلب نهنگ؟
فلاش میخورَد و میخوری به حال خودت
دوتن کنار تو خندان و خنده ات بی رنگ
دو بیت در سر و اشکی کنار و گوشه ی چشم
زنی نشسته درونت به تشت و مالش و چنگ
که کاش فاصله ها را به باد میدادیم
و کاش آمده بودی به راه با یک زنگ ...
بخند آدم تنهای توی چرخ و فلک،
شبیه سطل زباله کنار شهر فرنگ
#سارا_ابراهیمی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
حمیدرضا عبدلی 22 فروردین 1395 16:31
با سلام بانو بسیار خوب سروده اید موفق باشید
سارا ابراهیمی 23 فروردین 1395 04:34
سپاسگزلرم مهربان دوست ،روز و روزکارتون پر از شعر و شور
زهرا حسین زاده 23 فروردین 1395 17:40
سلام
بانو و شاعر توانا
بسیار زیبا عالی بود
سربلند و موفق باشید
سارا ابراهیمی 27 فروردین 1395 23:58
سپاس از مهرشما بانو
علیرضا خسروی 17 اردیبهشت 1395 14:23
درودها بانوی گرامی