دیگه تو دنیای امروز
هر طرف گندم و سیبِه
جای عاشقانه توی
دل همسفر فریبه
ما به هم وقتی رسیدیم
مثل هم ندیده بودیم
ما تو رو شبیه حوا
منو آدم دیده بودیم
....
وقتی عاشقانه سر زد
تب خواستنت به جونم
التهاب سرخ عشقت
شعله زد به رنگ خونم
ولی ما مجنون و لیلی
توی قصه ها نبودیم
ما با عشق آسمونی
حتی آشنا نبودیم
دستمون از هم جدا شد
وقتی گفتی خیلی خستم
رفتی اون لحظه که تازه
دل به عشق تو میبستم
....
کاشکی تو بهم میگفتی
چرا از من دوره راهت
چرا ممنوعه نگاهم
به دو تا چشم سیاهت
من با سیب سرخ حوا
مگه عاشقی نکردم
دِینِ عشق ادا نمیشه
نگو دنبالت نگردم!
---------------------
محسن وحدتی
92/9/28
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
فاطمه(مریم) باغ شیرین 28 بهمن 1396 23:23
سلام و درود
قلمتان مانا استاد
محسن وحدتی 29 بهمن 1396 11:17
ممنونم از توجهتون