ز گرگ و میش صبح و خیابان شروع شد
از _بوق های _ممتد_ پیکان _شروع شد
.
عابر _نگاه کرد ،_، به _راننده_ ناگهان
یک فحش بی ملاحظه ،،طوفان شروع شد
.
ترمز ،،صدای شیهه ی ماشین کنار خط
جنجال _در _حوالی _میدان_ شروع شد
.
از درز پاره پاره ی اعصاب های خورد
چشمم دوید تا تو،،( گلستان) شروع شد
.
می آمدی و روسری ات موج پشت موج...
چیزی _شبیه _خلقت_ انسان_ شروع شد
.
گنجشگ گیج تو شدم و جفت بازی ام
از سیم چشمهای پریشان شروع شد
.
من در تو ذوب می شدم و تو درون من
دی بود و فصل مرگ زمستان شروع شد
.
(آقا پیاده می شوم این هم کرایه ات )
و _عشق_ زیر_ نم نم _باران _شروع شد .
.
هادی نژادهاشمی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نقد 2
محمد علی رضا پور 04 بهمن 1396 18:42
زیبا بود
محمد علی رضا پور 04 بهمن 1396 19:01
سلام
ای کاش با این همه استعداد جناب عالی٬ شعری اجتماعی تر هم از شما ببینیم که در فکر حل یا لااقل تسکین دردی از جامعه باشد. درود